به جای مقدمه

:: موسی بندری

 

مدت‌ها با خودم کلنجار داشتم از این که گفته بودم«من، یکی از شاگردان حسن» قضیه به ماه های اول حضورم در جلسات هفتگی شعر بر می‌گشت. که جو غالب جور دیگری بود. هنوز مسائل شعر کهن و نو حاکم بود. در یکی از همین بحث و جدل‌ها هنگامی که بحث حول شعر معاصر،‌حضور و ظهورش در این خطه و فعالان آن کشیده شد،‌ پر معلوم است یکی از درخشان‌ترین چهره آن در این خطه زنده یاد حسن کرمی بود.

ادامه مطلب ...

یادداشت نخست

:: حسن کرمی

 

از چاپ اولین شعرم در یکی از جنگ‌های ادبی (بازار ادبی رشت) در سال 1345 تاکنون که گزیده‌ی حاضر را به چاپ سپرده ام ، سال‌های زیادی می‌گذرد. هر چند از آن پس و در دوران جوانی با انگیزه‌ی نام‌جویی به ارسال شعر و قصه‌هایی برای نشریات مختلف پرداختم و خام‌اندیشانه از دیدن چاپ آنها شادمان شدم ، اما چند سال بعد حوادثی پیش آمد که زندگی‌ام را متلاطم و آشفته و مرا دگرگون ساخت. گفتن از دلباختگی‌ها و عواطف و حالات لجام گسیخته‌ی آن دوران و حوادث ناخواسته‌ی دیگر، اکنون ضرورتی ندارد ، اما این حوادث که منجر به گرفتاری اجتماعی و التهابات روحی شدید گردید ، تا مدت‌ها مرا در گرداب یاس فرو برد. نومیدی مفرط و احساس عمیق تنهایی و شکست آرزوهای جوانی چندین بار مرا به خودکشی‌های ناموفق واداشت. سرانجام پس از بحران‌های روحی شدید ، با قصد جدی انتحار و از بین بردن هر نشانی از خود ، تمام نوشته‌های خود شامل شعر ، قصه ، مونوگرافی و فرهنگ مردم (که قطعاً بهترین آثار دوران جوانی‌ام شمرده می‌شدند) را متاسفانه طعمه‌ آتش ساختم بی آنکه موفق شوم به آنچه می‌خواستم دست یابم.

این حوادث از سال 1350 به بعد برایم فترتی طولانی به همراه داشت و به همین جهت از اشتیاق چاپ نوشته‌های خود و ارسال آنها برای مطبوعات دور افتادم و دل و دماغ این کار را از دست دادم. با این همه در طول این سال‌های متمادی هرگز از عشقم به مطالعه و نوشتن کاسته نشد. سال‌های جوانی با شتاب گذشتند و من نیز در مسیر زندگی و حوادث پس از آن لاجرم دگرگونی یافتم‌. سرانجام از سال 1374 به بعد باز هم به ارسال شعر و چاپ آنها در برخی نشریات پرداختم. انگیزه این بود که دیدم بعضی از شعرها و قصه های چاپ شده‌ام در نشریات سال‌های قبل مجدداً در چند فصلنامه و یادنامه یا مجموعه‌ها به چاپ رسیده که این امر مرا تا حدی به ارسال و چاپ کارهای تازه‌ی خود راغب ساخت. اکنون چندین سال است که گه‌گاه شعر ، قصه یا مقاله‌هایی از این قلم در نشریات محلی به چاپ می‌رسد. ولی با وجود این هرگز آنچنان عزم راسخ و اشتیاق کارسازی برای چاپ مجموعه آثار خود نداشته ام. غیر از دلزدگی و یاس احساس تردید نسبت به ارزش آثارم شاید مهمترین دلیل طفره رفتن و خودداری‌ام از ارائه و چاپ مجموعه‌ی مستقلی بوده است که می‌باید سال‌ها پیش به آن می‌پرداختم. اما سرانجام با اصرار برخی دوستان دریافتم که تنها وسیله‌ی رهایی از تردید و تشخیص ارزش یا عدم ارزش هنری کارهایم ، جمع‌آوری مجموعه یا گزیده‌یی از آنها و سپردنشان به چاپ است.

هلهله ی تامل و مرگ*

:: علی آموخته نژاد

 

نوشتن از حسن کرمی سخت است شاعری نیک و انسانی صدیق، مردی که با مانوسیتی خاص در تلخی و سکوت آمیخته به هم به شعر رسیده بود و بر حذر می‌داشت دیگران را از نوشتن خود، با آن همه دلبستگی که با خود داشت و با خود می برد.

علیرغم کوتاهی وسیع، پیدا کردن خاستگاه‌های این شعر به که آب از چه می‌گیرد و به چه می ریزد، شناخت بی تابی‌گران یک نسل است.

حسن کرمی از دهه چهل است. دهه باشکوه و غبطه برانگیز ادبیات، دهه ظهور پیاپی استعدادها و اوج قله ها. با فضای داستان ـ شعری نو و متمایز که در ادبیات ما جایگاه اسطوره‌یی یافته است. صدای پای آب سهراب، تولدی دیگر فروغ، جلال آل احمد، ابراهیم گلستان، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، احمد رضا احمدی، ... و شاملو با همه ی تاثیر و تاثری که می تواند بر پیرامونش بگذارد و می گذارد.

ادامه مطلب ...

هنرمند اشکال مختلفی دارد، یک وقت هم شاعری

 گفت وگو با سعید آرمات درباره شعر حسن کرمی

:: ابراهیم پشت کوهی

 

 

آقای آرمات بحث را بهتر است از دهه چهل شروع کنیم. مجموعه عواملی باعث می‌شود هنر و ادبیات ایران در این سال‌ها در اوج باشد که هرمزگان نیز از این حلقه خارج نیست. می‌خواهم بحث را به روی شخصیت ادبی کرمی متمرکز کنم. عواملی که کرمی را در آن سال‌ها در شعر و داستان ایران مطرح ساخت به نظر شما کدام است؟

قرن جدید دوره تازه‌ای است برای ادبیات ما. اولین مجموعه داستان ایرانی به نام یکی بود یکی نبود سال 1300 منتشر می شود و درست چهار سال بعد اولین شعر مدرن رسمی نیما یعنی افسانه در سال 1304 به چاپ می رسد. این‌ها البته آغاز کار هستند. دهه چهل برای جریان فرهنگی ایران یکی از پرکارترین و بهترین دوره‌هاست. فروغ فرخزاد بهترین شعرهایش را در این دهه می‌سراید. که شاعر مدرن استان (منصفی) در بسیاری از آثار خود متاثر از فروغ می ماند. یکی از بزرگترین چهره های شعری پس از نیما احمدرضا احمدی است که در شروع کار خود در دهه چهل اولین مجموعه خود یعنی «طرح» را منتشر می کند و تا پایان دهه با چاپ بهترین آثار خود و در واقع با چاپ چهار مجموعه شعر خود را تثبیت می‌کند. حرکت شعری ایجاد شده توسط احمدی بعدها «موج نو» تعبیر می شود. در این دهه شاملو یک شاعر چهل و چند ساله و در نهایت پختگی است. 


ادامه مطلب ...

از نیمرخ جدی و سوخته

نگاهی به داستان «هیاهو» اثر حسن کرمی

:: موسی بندری

 

 

«هیاهو و انبوه مسخره ای بود» جمله ای که تمام حالات خستگی و زدگی داستان را قرار است به ما القا کند. در واقع همین سطر بهجتنگیز و زیبا شاید کلید درونکاوی آدم‌های داستان هم هست. بدون مقدمه ما را به وسط معرکه ای می اندازد که گرچه حتا عنوان داستان هم «هیاهو» می باشد اما تا لایه های آن واشکافی نشود به این هیاهو دست نمی‌یابیم. اگر هم دست پیدا کنیم احتمالا چیزی در همان سطح می‌باشد این هیاهو شاید به همان دریای روبروی آدمهای داستان می ماند. که با همه آرامش و سادگی ظاهر آن، چه موج ها، چه زندگی سخت و رنگین، پر تلاطم و به تعبیری طوفان آن ته ته های اعماق که نشسته است.


ادامه مطلب ...

یک قطره ، تنها یک قطره همه چیز را نجات خواهد داد

:: شاپور جورکش

 

حافظ که گفت حسن هم رفت، آهی گرفته گر زد. از آتشی، سمیعی یا سید؟ و دوار گرفت دور سرمان. بعد خیز خاطره‌هایی که با دهه پنجاه آمد ـ با خوشه، با شاملو، با منصفی ـ و میان‌بر زد به حال، از اخراج، از عریضه نویسی، از میز شاعری میانه بازار دلالان. از مهمان‌خانه تخت طاووس، از دفترچه‌ای کهنه...

گفتم می‌روم شیراز از گنجه در می‌آورم آن دفترچه را و شعرهایش را مرور می‌کنم با خود.


***

ادامه مطلب ...

حیف از «حسن»!

:: علی باباچاهی

 

برای ایراد سخنرانی اندر اطراف شعر منوچهر نیستانی و البته شعر امروز ایران رفته بوده‌ام کرمان، در کرمان دیده بوده ام حسن مرتجا شاعر را که از سیرجان آمده بوده که ببیند مرا و ما را. چیزی نمی‌گذردکه حسن این پا و آن پا می‌کنه: بگویم؟ / نگویم؟ بالاخره می‌گوید آنچه را که نمی‌خواهد و می‌خواهد که بشنوم من تازه به کرمان سفر کرده را: حسن کرمی هم بار سفر را بست! ظاهرا" یکه نمی‌خورم من، هم اینکه از بس دیده‌ایم و شنیده‌ایم...

هم اینکه عادتِ نحسِ تن و جسم و روح و روان من این است که باید بسیار بار، در خون تو بغلتم که بعدا" دریابم طپانچه کدام گوشهی اندامم را حفر و یا نورانی کرده است!

 


ادامه مطلب ...

الماس و خاکستر

پیش درآمد:

همیشه برآن بودم تا فرصتی بدست آید. و ویژه نامه «عرق ریزی روحی» زنده یاد حسن کرمی داشته باشیم. بارها تا مقدمه پیش رفتم و اما به هرحال امکانات جور نمی شد. آخرین بارآمد. دیگر چیزی نمانده بود. و برای پرباری کار. یکی هم محاصبه ای با او بود. همین بود که پس از مدتها کلنجار رفتن. آن عزیز پذیرفت که سوالهای ترتیب داده شود. وایشان پاسخ داده باشند. همین بود که سوالهایی در حدود چهاده و پانزده سوال نوشته و به ایشان داده شود. در پی گرفتن پاسخ مدت‌ها گذشت. روزی گفت، سوال‌ها را ـ‌ همه ـ‌ موردی برای پاسخ ندیدم و اما سوالهایی که در رابطه با شعر و شاعران امروز باشد مفصل جواب داده ام. برای گرفتن پاسخ به خانه شان رفتم. گفت چون نسخه اول است بگذار رونوشت یا کپی کنم. من در پی شعری هم بخصوص در رابطه بخشی از نوشته بدین قرار که البته من در آن شعر ضمن اندوهم از حرف‌هایی که تا عمل اما فرسنگ‌ها فاصله دارد. و اتفاقا با نوعی برخورد فرعی در این متن. و همین بود که اصرار داشتم این نوشته در این فرصت دوباره امکان چاپش باشد.

ادامه مطلب ...

در سوک شاعر

:: عباس عبدی

 

و آن چند بار دیدار از دور

 

از پیاده ها که چشم توپایید 

خاک وآفتاب و

                     شاکبان مستاصل

     مردمی که چه رفتند

     چه آمدند

     چندین دل شکسته و زخم

     مردم هم

     از تصادفی که شنیدم

     یک خوشه شعر

     همسیانی از ستارگان

     پای چهار پایه‌ی فرتوت

     در چشم هیچ همشهری پنهان نیست

     آن مقدمه، متن

     درد مشترک و لهجه‌ی غلیظ بندری

     ناخن زدی به آخر سیم آخر

     چندین و هر بار

     عبورکردم و برگشتم

     گشتم و برگشتم

     شکایتی نمی‌کنم

     که یکبار و فقط

     پیاده و مردم را، میز و چهار پایه‌ی خالی را

     قرار گذاشتی

     عبور کردی از امشب و

                            هی

                            بر نمی‌گردی.


13/8/82 ، قشم  

ادامه مطلب ...