:: ابراهیم پشت کوهی
یا غایت آمال احوال عارفان
ششمین کنگره سراسری شعر و قصه بندرعباس در راه است
حرف این کنگره در نهایت و یا ایده آل آن باید شناسایی ، کشف و مطرح ساختن چهره های تازه برای شعر و ادبیات ایران باشد. این که تا امروز این کنگره چقدر در این راه «کشف چهره ها» موفق بوده است یا نه بحثی جداست. اما همین که کنگره سراسری شعر و قصه سراسری در سال گذشته توانست با انتخاب چهره های مطرح ادبیات امروز ایران جایگاه ویژهای برای خود دست و پا کند جای خوشحالی است. حضور چهرههایی همچون علی باباچاهی، شمس آقاجانی و شاپور جورکش در نحلهی شعر و ابوتراب خسروی ، امین فقیری و محمدرضا صفدری در نحلهی داستان و منتقدانی چون هوشیار انصاریفر ، حسن محمودی و یوسف علیخانی کنگره سال گذشته را به پربارترین دوران خود رساند. که البته امیدواریم این روند یعنی حضور چهره های مطرح و تاثیرگذار ادبیات ایران تداوم داشته باشد.
چهارده سال بعد اینکه دخترها همه بزرگ شدند، شوهرکردند و همه با هم پنج شکم پسرهای کپل زاییدند و شب توی لحاف کهنههائی که به جای پنبه از روزنامههای مفی پر شده بود خودشان را لوس کردند برای مردهاشان، او برگشته بود.
دخترها که دیگر شکمهایشان زیر پیراهنهای گلپری جون چینچین شده بود سر قنات اخم میکردند و هنوز کوزههایشان پر نشده روی پاهایی که حالا چاق شده بود و گوشتالو، میایستادند و وقتی که شلیتههایشان را باد میدادند مردهایشان داشتند چپق ها را چاق میکردند، دم آسیاب و یا که سم بزهای گرشان را میچیدند کنج طویله.
او برگشته بود و دیگر هیچکس نمیخواست به یاد بیاورد آن غروبهای داغ رمضان را، آن وقتها دخترهاییکه تازه سینههایشان شکفته بود همه میایستادند وسط حیاطهای گلخانههایشان تا بلکه امروز وقتی کاغذ باد او نخ پاره میکند توی خانه آنها بیفتد و حالا چهارده سال بلکه هم بیشتر بود که مردها هر سال نیستان را آتش میزدند و دخترها همراه کاغذهای سفید جهیزیهشان مف بچهها را پاک میکردند.
اگر شنیده اید یک میوهی ممنوعه بوده و نه چیزی
بیش از این. و بروید دنبالش را بگیرید. و مهر قرمز را زده اند پایین پرونده اش که جریان را ول کنید و بروید، نه اینکار را نکنید با اینحال نمی
شود دقیق گفت
گفته اش چه بوده، چه کار کرده، ولی همین کافی است که بوده
است. با آن نیم پالتوی سیاه و کیف رودوشی آویزان از شانه چپش اینکه توانسته بود
حرفش را بزند و فقط نوشته بوده، گندکارش بود. واغلب اوقات تنها، نگاه کرده بود با
آن چشمهای مخموراش وی لبخند ماسیده روی لب ها.
یادداشتی بر تئاتر «تاریخ سرکوب» نوشته و کارگردانی ابراهیم پشتکوهی
::حمید موذنی
«تاریخ سرکوب» نوشته و کارگردانی ابراهیم پشتکوهی از تلفیق نمایش رقتانگیز آرتویی و سینمای خشونت بار تارانتینویی وام گرفته و با بهرهگیری از وجوه خشن هر دو سبک هنری صحنه را مملو از پتانسیل اضطراب جهت تاثیرگذاری بر مخاطب قرار داده است. میزانسنهای مشقت بار بیرحم دقیقا پس از اولین میزانسن روضهخوان صحنه را فرا میگیرد. لبخندهای اولیه تماشاگران درست پس از لحظهای کوتاه تبدیل به وحشت و اضطراب توام با خشونت مردانی میگردد که صحنهی تاریخ را به سرکوب دائمی زنان تبدیل کردهاند و ناخودآگاه تسلیم این آموزه های تاریخی و ابداعی خود شدهاند.
ادامه مطلب ...
نگاهی به نمایشنامه های اجرا شده در جشنواره تئاتر هرمزگان
جشنواره تئاتر در هرمزگان در حالی برگزار شد که هنوز هم نگاه غالب و حاکم بر جریان تئاتر این مملکت قصهگویی را مهم ترین عنصر میداند و رعایت اصول ششگانه تراژدی حضرت ارسطو حرف اصلی است. البته درصدی هم از این سبک و سیاق پیروی نمی کنند که به دو گروه تقسیم میشوند. گروهی که توانایی نوشتن و دریافت اصول کلاسیک را ندارند و میخواهند با فرار از آن، کار را پی بگیرند و گروه اندکی میمانند که با علم و آگاهی از جریان خطی روایت و قصه گویی از A به B پرهیز میکند و با شکست قصه و نگاهی تازه به فرم اثری میآفرینند. در واقع آن چه در سینما به آن «سینمای غیر متعارف» گفته میشود را شاید بتوان به این نوع تئاترها اطلاق کرد. تئاتر «جریان گریز». تئاتری که در واقع تئاتر را نه برای شنیدن و نه حتا دیدن و شنیدن بلکه برای تمام حواس آدم میخواهد. و در این راه با تمام اصول رسمی و قراردادی در میافتد. در ذهن تماشاکن خویش، جهانی را بنا کند که تا نهایت به زندگی ادامه دهد.
در هر صورت با مشخص کردن سه شاخه برای تئاتر ایرانی می توانیم از همین دید آثار به صحنه رفتهی هرمزگان را مورد نقد و بررسی قرار داد.
:: گفت و گو با یداله رویایی
این گفت و گو برای نخستین بار در مجله تلاش در آذرماه 1355 به چاپ رسیده است. از آنجا که رویایی در این مصاحبه به تعریف شعر حجم و طرح و ارایهی دیدگاههایش می پردازد که همچنان تازهگی خود را حفظ کرده، بد ندیدیم که آن را تجدید چاپ کنیم. امیدواریم در آینده به مصاحبه تازه ای با یداله رویایی خوانندگان داماهی را در جریان روند رو به رشد این شاعر مطرح معاصر قرار دهیم.
کار سرودن شعر را از بیست و دو سالگی شروع کرده اید آیا این شروع دیری نیست چرا که در سرگذشت بیشتر بزرگان شعر می خوانیم که از نه سالگی و یا خیلی که تخفیف بدهند از شانزده سالگی شاهکارهایشان را ساختهاند؟
تازه در همین سن و سال، در حقیقت شعر بوده است که سراغم را گرفته و من که در یک دوران سرگشتگی و ترک و گریز بودم ورودش را به عنوان یک پناه مهربان خوش آمد گفتم.
…
طرحی کنار پنجره مانند یک سراب
یک شمع نیم سوخته یک کوه التهاب
یک شاخه گل و دختری از جنس خستگی
آن شب کنار پنجره مجهول و بی جواب
ابری لمیده بود نمی کرد حرکتی
مانند کودکی که به گهواره رفته خواب
ناگهَ سکوت کوچه شکست و میان شب
مردی به سوی پنجره می رفت با شتاب
باران گرفته بود وتن اش شعله می کشید
چیزی شبیه دلهره و شکل اضطراب
سایه رسید شاخهی گل پرت شد درست مانند
آن که بگذرد از آسمان شهاب
یک لحظه ماند و دید که آن شاخه بی خیال
از سایه رد شده بود عین آفتاب
افتاد توی جوی و به سرعت عبور کرد
چرخی نزد ، نایستاد و حتی نخورد تاب
برگشت تا دوباره شبی را غزل کند
بغضی شکاف خورد و غزل رفت زیر آب
وقتی سیاه می بارید
بیدار شو تا بگویم
شاخهی نوری که گذشت از میان جمله ی ناتمام ام
از کدام سو آمد.
یا وقتی سیاه می بارید
چه اندازه رطوبت دست مال بالا می زد
که بعد از باران
زمین.
سرخ از کناره ها بالا رفت و
آمد شعاعی
پهن شد روی تخت خواب ام
بیدار شو!
از مهره ها
اولی / دومی/ ..... /..... /پنجمی / .... /هفتمی
از مهره ها
سکته ی اول / دوم
از مهره ها بوی مرگ می آمد.
گُلهیی جا میتراوید از گوشهیی (بوی مرگ)
که باران نبارید و نَشُست و نَبُرد (بوی مرگ)
و تو
سراغ اش را از من میگرفتی
بیدار شو تا بگویم!
در کنار دست های گرد او؛
این متن برای اوست
توپولوژی
خاک خصوصیی من !
با تو
در اطراف کلمهیی ناخوانا
دل تنگی ها کرده ام
از تو
از مدادم قیر می آید
مسواک
هوای دهن ام را روحانی کرد
وقرص های مادر بوی زینالعابدین
و مزار پدر بوی خمیردندان
گرفت
تنهاییی من منقطع نیست
گریه منقطع نیست
صدای مرا ؛ کی موزاییک میکنی؟
شن های شعر
در شخمهای جوانات شنا می کنند
و من
آب های لُخت را ویار میکنم
این است که به قیر می ماند؛ مو های اخرا
به کلمهی نا خوانا؛ این دل تنگی
و به خاک خص
وصی ؛-
-تو.