هلهله ی تامل و مرگ*

:: علی آموخته نژاد

 

نوشتن از حسن کرمی سخت است شاعری نیک و انسانی صدیق، مردی که با مانوسیتی خاص در تلخی و سکوت آمیخته به هم به شعر رسیده بود و بر حذر می‌داشت دیگران را از نوشتن خود، با آن همه دلبستگی که با خود داشت و با خود می برد.

علیرغم کوتاهی وسیع، پیدا کردن خاستگاه‌های این شعر به که آب از چه می‌گیرد و به چه می ریزد، شناخت بی تابی‌گران یک نسل است.

حسن کرمی از دهه چهل است. دهه باشکوه و غبطه برانگیز ادبیات، دهه ظهور پیاپی استعدادها و اوج قله ها. با فضای داستان ـ شعری نو و متمایز که در ادبیات ما جایگاه اسطوره‌یی یافته است. صدای پای آب سهراب، تولدی دیگر فروغ، جلال آل احمد، ابراهیم گلستان، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، احمد رضا احمدی، ... و شاملو با همه ی تاثیر و تاثری که می تواند بر پیرامونش بگذارد و می گذارد.

از حسن کرمی سه شعر در خوشه شاملو هست به همراه یکی دو داستان و شعر در نشریه های دیگر. آنچه در نگاه به شعر و ادبیات حسن کرمی و همچنین ابراهیم منصفی قابل تامل است ترسیم دنیا و نگره های زیستی یک انسان جنوبی است با موقعیت ونا سرخوشی  های آن. انسانِ جنوبی مغرور و تلخ با نگاهی همواره با دردها.

دنیای انسان جنوبی ساده است و چون نگاه اندیشناک و مغمومش بیش از آنکه بیان کننده باشد عرق ریزاننده و گذرا است. ترسیم دنیا به شکلی قابل تجربه و آشنا. به همین خاطر است که قالب شعری همه گیر در جنوب دو بیتی است و نه غزل و قصیده. انسان جنوبی فرصت ندارد دست به سخن پردازی بزند و وقت اندکی برای دم زدن در هوای رشک برانگیز شعر خود دارد، باید سریع به گفتن برسد پیش از آنکه هُرم گرما و عطش نفس اش را بخشکاند. نگاه او صریح، ساده و گذرا است.

اگر ترکت کنم می میرم از غم

جدایی گر کنم می پاشم از هم

دل من کوره آهنگرانست

اگر شعله کشد می سوزد عالم

«تو مادر خوب خواب های منی/ که بیداریم را در نوازش یک لبخند/ در حریری از رویا می پیچی/ تا در تکامل فصل بلند خواب/ پنجره ها را به روی رقص/ باز کنم/...» (ستایش سنگ. حسن کرمی)

اغلب به گاه سخن گفتن از حسن کرمی و ابراهیم منصفی از دلبستگی و عشق شان به شاملو سخن به میان می آید. شاملویی که به تعبیر یکی از منتقدین بر نوع گفتار مردم عادی هم تاثیر گذاشته بود. اما نه حسن و نه ابراهیم و به خصوص حسن (به اعتبار همین چند شعری که درخوشه چاپ شده است) هیچ تاثیر لحنی و زبانی از شاملو بر نگرفته اند. زبانی ساده در بیان که با لحن آرکائیک شاملو تناسبی نمی یابد. شکلهای تصویری ـ حرفی که بیش از آنکه یادآور شعر دهه ی چهل باشد مشخصه های دهه های بعد مثلاً هفتاد در آن بازتاب می یابد و با مصداقهای آن همخوانی دارد:

«من آسان بود/ زمینم همسایه ی آب بود/ و آسمانم به رفاقت چنان نزدیک/ که نفس های آبیش/ موهایم را شانه می زد/ با کمندی از گیسوی ستاره های افشان/ در لحظه های سقوط/ شهاب های پرنده را صید می کردم/ برادر، برادرم بود/ مادر و عشق با دهانی یکسان/ خواب و نوازش را بر گونه ام می ریختند...» «ای زن خاکستری/ انگشتانت را برای تسلی بفرست/ همه چیز کم است/ حتی دردی که تویی/...»2

زبانی ساده که با شعر موردِ اقبال پیرامون خود چندان همخوانی ندارد و رویکرد تازه و نوگرای او را به شعر نشان می دهد.

از دیگر مشخصه های قابل تامل در شعر حسن کرمی و ابراهیم منصفی به کارگیری عناصر و نمادهای بومی ـ شرقی است که از یک سو بیانگر فرهنگ مرتبط این خطه با دنیای شرق به خصوص اساطیر هندی و از سوی دیگر دلبستگی به متون کهن اسطوره یی چون کتاب مقدس را نشان می دهد.

«وقتی پرنده در میان بالهایش وعده را می برد/ و سرود اوپانیشادها آواز سنگها می شد/ از ارتفاع خوابهای شرقی من تب می چکید/ قطره/ قطره/ در دهان سنگ/ÿ/ بت/ بذر چشم های تو بود/ که در گرم سارهای هندی/ کلام ستایش سنگ را/ در دهان من افشاند/.../ سارا، سارا، سارا/ نام مذهبیت/ اوراد پرستشی نهانی را / در من به زمزمه می آرد/...»3 (ستایش سنگ. حسن کرمی)

یا در شعر ابراهیم منصفی:

«آه، یهو/ خدای ابراهیم/ دریاب، دریاب/ که در مخافت تنهایی/ چه سالیانی مصیبت بار/ به نجوای خون خود دل بستم/ در سکوت شرقی معبد نشستم/ بت ها را شکستم/ تا از وجاهت سارای خود/ بتی بر پای دارم/ و چونان تواش بپرستم/ با صداقتی بس فراوانتر از آنکه/ برهمنان هندو/ شیوا را / و موبدان موبد/ اهورمزدا را /...»4 (غزل تنهایی. ابراهیم منصفی)

اسطوره ها و نمادهایی که تا آخرین لحظات حیات شعری همراهشان است و با روزهایی که از عمر شاعر می گذرد تغییر می یابد و دگرگون می شود و در نهایت شکل تازه ای می یابد و به گونه ای دیگر جلوه می کند. و آن اسطوره های دوست داشتنی درهم می شکند و شکل دیگری به خود می گیرد.

گویا زمان و مکان تغییر یافته است و آن معبد جاودانی که روزی مقدس بود به پایان رسیده است.

به این شعرهای از ابراهیم منصفی (که در کتاب رنجترانه ها     که به کوشش حسن کرمی منتشر شده است) دقت کنیم.

«ابراهیم/ با آتش نا آشناست/ «آزار» هم وجود ندارد/ اقیانوس شن/ و آتشباری خورشید/ و شباهنگ سکوت و توهم/...»

«تا اسماعیل به قربانگاه رود/ و سارای سالخورده/ مادر شود/...»5

«هم چنان که سارای من/ نیز دلیله یی ست/ با جام شرابی به زهر آکنده»

مبحث دیگری که در مورد حسن کرمی قابل توجه است. اهمیت نوع شعر و موقعیت شعری او در قیاس با شاعران برجسته یی است که همزمان او به شعر پرداخته اند به فرض در مقایسه شعرهایی چون من آسان بودم و ستایش سنگ از حسن کرمی با شعر دکتر رضا براهنی که در خوشه شاملوهست ـ هر چند شکی نیست که رضا براهنی در سایه سخت گیری و سخت کوشی خود، امروز به حق یکی از بزرگترین شاعران ونویسندگان معاصر است و جایگاه بسیار کلانی در ادبیات به خود اختصاص داده، و از ظرفیت های دلپذیر ادبیات امروز است. اما به لحاظ مقطع زمانی و نشان دادن جایگاه پیشرو حسن کرمی می تواند حائز اهمیت باشد.

شعری از دکتر براهنی:

«واژه ی کهنه و منسوخ گل/ شب به دیدار من آمد گریان/ شب به دیدار من آمد، گفت:/ راستی ظلم بزرگی نیست/ که زمن حق درخشیدن و عطر و برگ/ و بهاران (کم و بیش از گستاخی؟)/ حق یک پارچه گل گشتن و بشکفتن، حتی/ حق پژمردن و پرپر شدن و مردن را/ ناگهان سلب کنند/ گفت: این ظلم بزرگی نیست/ که مرا لب جویی، باغی، خورشیدی/ به اقالیم سیاه شب یک دختر معمولی/ تبعید کنند؟ /...»6 (مصیبت سلسله ی گل)

نکته پایانی که شاید بتوان در مورد کار حسن کرمی عنوان کرد نوع نگاهی بود که در یکی از واپسین شعرهای شاعر جای گرفته بود.

نوعی یاس فلسفی که با خاستگاه های ذهنی پیشین شاعر نمی توانست همخوانی داشته باشد.

«حضور اتفاقی هر شاعر بزرگ

قرن ها به طول می انجامد

در این میان آنچه می گذرد

سیلابی

از خرده ریزهای هیاهوست

نه شاعر!

آری می باید قرن ها بگذرد

تا «حافظ»ی ظهور یابد

و قرن های دیگر تا بامداد و نیمایی

تا مادر فلک به جهان آرد

فرزند جاودان عشق و رنج خویش را

با خجسته آوایی

آری

حضور اتفاقی هر شاعر بزرگ

قرن ها به طول می انجامد» 7

(بهمن ماه 81)

نگاهی آرمانی و اسطوره یی نسبت به جایگاه شعر، و دست بر داشتن از خود به عنوان نگاهی که می تواند رقم زننده باشد. و چیزهای بسیاری حتماً شاعر را به اینجا رسانده است.

 

  *متن گفتار در مراسم چهلم حسن کرمی

1 . شب های شعر خوشه ـ احمد شاملو ـ نشر گلپونه 1377

2 . شب های شعر خوشه ـ صفحه 386

3 . همان ـ ستایش سنگ،  صفحه 383

4 . همان ـ غزل تنهایی، صفحه 480

5. کتاب رنجترانه ها سروده ابراهیم منصفی

6 . شب های شعر خوشه ـ مصیبت سلسله‌ی گل صفحه 276

7 . نشریه ندای هرمزگان تاریخ 24/1/82

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد