با بنی هاشمی و سه اثر سینمای آزاد ی او

:: محمد سعید محصصی

 

با «سینمای آزاد» همراه شد با آن بالید و پیش از آنکه همچون عده ای از دوستان حلقه ی «سینمای آزاد» راه ناهموار گشته سینمای حرفه ای ایران را ،همچون کیانوش عیاری، محمدعلی سجادی، عبدالله باکیده وهموار کند، راهی دیگر اختیار کرد و سر آخر در غربت مأوا گرفت.فرزند جنوب بود و آن سامان را نه تنها خوب می شناخت،که فیلم هایش در فضای آن دیار،تنفس می کرد.آدمهایش چهره هایی سوخته داشتند و در چشم اندازهای تفتیده و باز جنوب ،در کنار دریا و یا در کنار آب انبار و بادگیر،حرف ها و سخن هایی از جنس همان اقلیم داشتند فیلم هایش آدم را به یاد ادبیات پرخون ، شکوهمند و  صمیمی جنوب می انداخت و به دنیای احمد محمود،امین فقیری ومی برد.با این همه حجب و حیایی در فیلم های او بود ،که در برخی نمونه های ادبی کمتر کمتر می دیدیم. 

در «نهنگ» مثلاً،با این که صحبت از آب است،خلوتی و سکوت آب انبار و دختری شاداب و با این که سالها منعی برای بی پروایی در فیلم و ادبیات وجود نداشت،اما نگاه و دوربین این فیلم ،با چنان معصومیتی به این دنیاهای جوانانه می نگرد که هنوز هم مثال زدنی است .حس و طعمی از عشقی معصومانه، که پرداخت استیلیزه و نابی از آن،در «انتظار» امیر نادری،ارائه شده است.از اتفاق هر دو فیلم،سرشار است از گفته هایی که بر زبان نمی آیند،رمز در پرداخت رابطه ی پسر و دختر و آب .در «انتظار» پسرک وقتیکه به درون سایه سار ارسی های آن خانه ی اربابی می رود،به آنجا پناه می آورد در طلب آب و آن سکوت درون آب انبار،برای جوان فیلم ،نوعی پناهگاه است است،حسی از یک مکان مقدس به بیننده می دهد.دوست دارم پیش از نزدیک شدن بیشتر به این فیلم ها ،نکاتی را یاد آورم،برای نه هم نسلانم که نسل امروز ،به جز((گردش در یک..))دو فیلم دیگر،فیلم هشت میلیمتری گرفته شده اند.در آن زمان که خرید یک حلقه فیلم ناطق 3 دقیقه ای هم برای ما جوانان آن دوره آسان نبود و برای استفاده از دوربین های 1014 کانن که بتوانی صدا سر صحنه کار کنی ،باید توی«سینمای آزاد» منتظر نوبت می ماندی ،هر چند دوربین های 518 و 814 کانن هم چنین وضعی داشتند،اما بعضی ها پولی داشتند که دوربین های کمتر پیشرفته ای را بخرند.اما تهیه دوربین و سه پایه در فیلم یک مسئله بود،مونتاژ و صداگذاری با موویولاهای دستی و پروژکتورهایی که اغلب فیلم به هزار زحمت اسپلایس شده را می جوید و پاره می کرد،یک مسئله ی دیگر و با همه ی این معضلات وقتی فیلم را سالم به (جشنواره ای مثلاً) می رساندی، هیچ تضمینی وجود نداشت که فیلم تو بعد از یکی دو بار نمایش،سالم به دستت برسد، زیرا اصلاً  همان یک نسخه از فیلم در دست تو بوده و اصلا امکان تهیه کپی های متعدد برای فیلم 8 میلیمتری وجود نداشت،مگر در خارج از کشورو قس علی هذا.حال با این مشکلات ،تنها یک دنیا عشق بود که به واسطه ی آن از زیر دست امثال بنی هاشی فیلم هایی در می آمد که هنوز هم می نشینی پایشان و اصلاً یک لحظه هم فکر نمی کنی که برای ساخت آنها چه خون دلها خورده شده ،تنها این توی ذهنت می ماند که انگار با ویدیو وی اچ اس کار شده است والخ.خلاصه کنیم:با تمامی مشکلاتی که فیلمسازان آزاد در برابر داشتند،پرداخت اثر،شیوه های تکنیکی ،ساختار خلاقه و ایده ی نو در کارهایشان دیده می شد و به جای حرکات جسورانه در فرم و ایده،شلختگی در این کارها جایی نداشت.کمی از فیلم ها بگوییم :

 

« نهنگ»

داستانی از گم شدن مرموز مادر یکی از جوان های محله ی « بومون » و کمی بعد، مرگ مشکوک او که بیشتر به خودکشی می ماند.

فیلم با پیدا شدن جسد بومون غرق شده در کنار ساحل آغاز می شود و این حادثه سبب مرور شدن آخرین خاطرات بومون توسط دوستانش می شود و پیگیری قضیه تا آنجا که معلوم می شود  برخلاف شایعات درباره ی فرار مادر بومون که او توسط کفتارها خورده شده بود و پسرش این را نمی دانست. جدای از قصه ، نحوه ی ارائه ی فلاش بک ها، لحظات تنهایی آدم ها، سکوت میان آنها که نمایشگر سوءظن محیط نسبت به آنهاست و نشان دهنده ی ساختاری جسورانه در فرم است که جذاب است. هرچند این ساختارها، از سینمای متفاوت آن سال ها، کارهای آربی آوانسیان، سهراب شهیدثالث ، محمدرضا اصلانی و دور نبود و گاه به این نمونه ها مانند بود، اما همین مشابهت، نمایشگر دنیای فکری متعالی فیلم ساز بود.

 

«برکه ی خشک»

این فیلم هم نشان می دهد سازنده اش هم در کشف زبان سینما و درونی کردن آن ، در مسیر درستی حرکت می کند، و هم این که با ادبیات به خوبی آشناست. جدای موضوع طلب، عطش و انتظار که « نهنگ » را به « انتظار » امیر نادری مانند می کند ، چیز دیگری هم هست: شخصیت اصلی داستان (مرد) یک خلوت انس دارد که حضور دختر هم گاه نمی تواند این خلوت  را برهم زند . دختر وقتی به نزد پسر می آید او در حال ساختن یک فلوت است و آن قدر در دنیای خود غرق است که حتا اشاره ی دختر به کوزه ی روی تاقچه، تنها به عنوان یک عامل مزاحم تلقی می شود و و پسر کوزه را با سنگ می شکند. در همین صحنه مشابهت دختر و حالت نشستن او با نقش دخترکی روی پرده یک جناس سینمایی است و جالب این که با وجود این که پرده ی منقوش به نقش دختر، پرده ی اتاق پسر است، اما پسر در نیاز به تنهایی، به این چیزها توجه نمی کند.

به این سان ، پسر از یک شخصیت عادی به شخصیت یک آدم که حضوری متفکرانه در محیط دارد ارتقاء پیدا می کند. کسی که گذشته و حال و آینده را در ذهن مرور می کند. با این فیلم بنی هاشمی پا به عرصه پیچیده تری به نام پرداخت نمادین می گذارد، و این را ه رادر فیلم بعدی اش که یک کار 16 میلی متری است دنبال می کند.

 

«گردش در یک روز خوش آفتابی »

این، شاید نخستین کاری 16 میلیمتری کارگردانش باشد. در آن زمان، برای کارگردانان سینمای آزاد، کارکردن با فیلم 16 آرزوی بزرگی بود و ساختن فیلم در این  قالب نشان می داد که سازنده اش پا از عرصه ی صرفاً آماتوری هشت، فراتر گذاشته است. اما نفس این دور شدن از آماتوریزم سینمای هشت، تأثیرات خود را بر سینمای آدم های عاشق (آماتور از عاشق یک کار بودن می آید) می گذاشت، چه مثبت و چه منفی. از مثبت ها و ارزش انکارناپذیر آن ها که بگذریم، اثر منفی این قضیه، گرفتار شدن در تار و پود «دوبله » بود که همه سینما را اسیر خودش کرده بود،  تا دهه 60 . « گردش در   »  هم مثل دو فیلم قبلی، به آدم هایی می پردازد که تفرد، مشخصه اصلی آنان است و این « فرد » در اینجا یک کودک است؛ کودکی که هم چون آدم های منحصر به فرد «برکه خشک» و یا « نهنگ» بیشتر نگاه می کنند و کمتر حرف می زنند، در مورد « گردش در .. » بچه به اقتضای سنش بیشتر حرف می زند، اما حرف هایش بیشتر به صورت سؤال از پیرمرد یا پدربزرگش است (تنها کسی که او را می فهمد). در پایان همین روز خوش آفتابی ، که پسرک بر اثر بارش باران در یک فضای طبیعی فوق العاده زیبا، مریض می شود و در بستر می افتد، این پدر بزرگ است که بدنش را گرم می کند، برایش آب می آورد و از پر طاووس می گوید چیزی که در ذهن مشترک پسرک و پدربزرگ نمادی از زیبایی بی وصفی است . این فیلم هم مثل « نهنگ » عرصه ای است که بنی هاشمی پا به عرصه نمادپردازی می گذارد و گام های بلندتری در این راه برمی دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد