امروز عصر بود
بلند می شوی تو کوتاه می شوم
از هر چه بگذری
سخن دوست بود می ماند
شرق جهان است گیسوان تو
آفتاب از کدام سو می رفت
p
دیروز عصر بود
موهایت را چرا کوتاه کرده ای
حالم خوش نیست
شرق جهان بود تکه پاره شدم
بلند شو!
لیوان آب را کنار پنجره بگذار
کجا می روی تو
ـ«اومدم صبر کن!»
کوچه در صدای تو می خندد
به خیابان می ریزم
آفتاب از کدام سو می آیی؟
ادامه مطلب ...:: ابراهیم پشت کوهی
تیرماه بندر به قلعه سنگباران می ماند و بیآبی اگر ننه فولاد زره نباشد از آن کمتر هم نیست. و اگر از طلسم گرما به سلامت بگذری و به دور و برت بنگری میبینی که زندگی همچنان ادامه دارد.
دوربین را که بالا ببری از شهر خارج میشویم. هرمزگان را بالا میرویم، ایران و دریای زیر پایش را عبور میکنیم و چنان بالا میرویم که زمین چون توپی سرگردان به نظر آید. در آن سوی زمین آن دورها در امریکا ، یک هنرمند ایرانی میهمان ماست. شیرین نشاط که نشاط و سرزندگی را با رنج آدم ها نشان میدهد. زمین همچنان در حرکت است.
این سوی جهان ما برای شیرین آن سوی جهان دستمال تکان میدهیم و آن سوی زمین نشاط برای این سوی زمین دست میتکاند. این شماره داماهی ادای احترامی است به شیرین نشاط، هنرمندی که مرزهای هنر را شکسته و بی گمان مطرح ترین هنرمند ایرانی ساکن غربت است. هرچه شیرین نشاط در ایران کمتر شناخته شده است، در خارج از ایران معروفتر و سرشناستر است.
دوربین ذهن را اگر دوباره با یک حرکت سریع به سمت اول برگردانیم با دو واقعه که اندوه حرف اول آن و حسرت همیشه تنگ آن چسبیده است روبرو میشویم.
«هوشنگ گلشیری» در تیرماه از دنیا رفت و داغ داستانهای ننوشتهاش را به دل همه گذاشت. باشد که دوباره و این بار بی حب و بغض یا بی ستایش چشم بسته خوانده شود.
دوربین را اگر دوباره در همین بندرعباس که از گرما مشتعل است بگردانیم آنگاه، آه دیگری برای کشیدن پیدا میشود. «رامی مرد» هفت سال پیش که این جمله کوتاه سیاه از دهان اولین کس به جهان منتشر شد، اگر چه ایران هیچ تکانی نخورد اما آنان که او را میشناختند از آتشی و جورکش و باباچاهی و کرمی گرفته تا شاملو و تمام کسانی که با او آشنا بودند گفتند افسوس، استعداد هولناک و درخشانی که پرپر شد. اخیراً نشر «ماهریز» در یک مجموعه موسیقی به نام «گوش» یکی از ترانههای او را وراد بازار کرده که مورد استقبال قرار گرفته است، حالا اگر این امکان فراهم آید که ترانههای ابراهیم منصفی در دسترس همه قرار گیرد بیگمان همه خواهند گفت: «افسوس،چه غول زیبای خفتهای که هرگز بیدار نشد.»
با این همه داماهی به احترام غولهای زیبایی که با هنرشان به این جهان بی مقدار ارزش دادهاند و مایه مباهات زمیناند منتظر فوران آتشفشان هنر و زیبایی است. هر چند که هرمزگان را اگر در تیر ماه از بالا بنگری خود گوی آتشینی است که فقط مانده رها شود!
:: ابراهیم پشت کوهی
دستهایی که به سمت ما تکان داده می شوند، نغمهی قلبهایی است که ما را دوست میدارند.
حرکت دست گاه سرنوشت انسان را رقم می زند.
میلان کوندرا در مقدمه جاودانگی می گوید، اگنس (یکی از مهمترین شخصیت های رمان جاودانگی) از حرکت دست پیرزنی فرتوت که از استخر شنا بیرون می آمده شکل گرفته است.
برای این که ببینیم نقش و رفتار «دست» چقدر حیاتی است می توانم توجه شما را معطوف کنم به کسی که روبروی شما نشسته است و با شما حرف می زند.
می توانید از حرکت دستهایش به شخصیت او پی ببرید. اجازه بدهید فرد مقابل حرف بزند، سخن بگوید و رشته کلام را به دست بگیرد. پس از چندی لایه های پنهان آن شخصیت از حرکت دستهایش بیرون می آید. برای مثال در رفتار شناسی، حرکت دستهای آرام و با طمانینه نشان از شخصیتی است که قسمتی از خواسته ها و امیالش سرکوب شده و او را تودار ساخته است. همین حرکت آرام دستها، البته در این علم به چند شاخه تقسیم می شود، که میتواند افراد مسلط و با اراده را هم شامل می شود، که البته همه اینها به جزیی نگری رفتار شناسی این پدیده بر میگردد.
ادامه مطلب ...
لحاف را مچاله کرد، بالا کشید و در خود پیچید. کودک کنارش مدام وهچیره می داد و خاموش می شد. زن مویه می کرد و هی می خواست که برخیزد و نیم خیز می شد، می خواست که بنشیند و نمی توانست و جانی نداشت که بنشیند و باز می افتاد. فانوس پت پتی کرد اتاق روشن خاموش شد و مردی که پارسال مرده بود، آن سو ایستاده بود نگاه می کرد و هیچ نمی کرد. شاید می خواست بکند و نمی کرد و نمی توانست کاری بکند و دهشت بار می دید که کودک از گرسنگی دهان باز و بسته می کند و در زن جانی نیست که بچه اش را شیر بدهد.
ادامه مطلب ...:: تئاتریکال
فراموشی و ندانستن.
درد بزرگیست درد فراموشی. اصل را به فراموشی سپردن و به دروغ خود را ...
و درد بزرگتری است درد ندانستن. و نسل امروز چه می داند از گذشته خود؟ از اصل خود؟ از ایرانی بودن و از آیین ایرانیان.
از مهرگان چه میدانیم؟ بزرگترین آیین پارسیان. بعید می دانم کمتر کسی نام آن را شنیده باشد. و این درد بزرگ ندانستن است.
ادامه مطلب ...:: گردآوری و ترجمه: حجت حاجی زاده
شیرین نشاط دقیقاً نمیداند کجا را خانه بنامد. این هنرمند 47 ساله در ایران متولد و بزرگ شد و پس از اتمام تحصیلات برای ادامه تحصیل در رشته هنر به آمریکا نقل مکان کرد.
وقتی جمهوری اسلامی در سال 1979 به پیروزی رسید نشاط در آمریکا بود و تا 11 سال بعد نتوانست به ایران برگردد. او که پس از 11 سال به ایران آمد، برای آسان کردن ایدئولوژی های اسلامی در هنر با حس نقل مکان خود مقابله کرد.
زنان خدا (1997 و 1993) مجموعهای از زنان مجاهد اسلامی که تصورات و برداشتهای عقیدتی اسلامی شهادت را به چالش میکشانند از کارهای مهم اوست.
او پس از سالها وقتی که به وطنش بازگشت متوجه شد که ملت ایران کاملاً تغییر کرده است و جستجو در پیچ و خمهای دنیای مسلمانان به ویژه بخش مربوط به جدایی جنسیت و هر آن چه وابسته به هنر خودش است را آغاز کرد. یک پای ثابت آثار نشاط زنان سنتی ایران است که نشاط از لایه های پنهان زندگی آنان پرده بر می دارد.
کار هنری شیرین نشاط در این سالها در محافل هنری امریکا با موفقیت و سر و صدا همراه بوده و جوایز متعددی برای او به ارمغان آورده است. شیرین نشاط و سینمای خاصش (ویدئو آرت) تصویر تازه و متفاوتی از نگاه و تفکر ایرانی را به نمایش می گذارد.
ارتباط با شیرین نشاط علیرغم تمام تلاش ما بی نتیجه ماند و از ان جا که وی سایت مخصوص ندارد نتوانستیم به طور مستقیم با وی گفت و گو کنیم. پس از جستجوی فراوان متن زیر را که حاصل گفت و گوی مجلات معتبری همچون «تایم» و «میرور» است را بدست آوردیم. از آنجا که سعی ما این بود که مطلبی که ترجمه میشود در ایران چاپ نشده باشد سختی کار بیشتر شد. با این همه از «حجت حاجی زاده» سپاس گذاریم که با تلاش خود امکان ترجمه این مصاحبه را فراهم آورد.
ادامه مطلب ...
سعید آرمات با کتاب «صندلی خالی جای کدام سفر است» به شعرخوانی در میان علاقمندان به ادبیات پرداخت. در این برنامه که به دعوت کانون ادبیات ایران صورت پذیرفته بود آرمات پس از شعرخوانی دقایقی دربارهی کار خود صحبت کرد. در ادامه منتقدان برنامه هوشیار انصاری فر، احمد نادمی و محمد رمضانی فرخانی مجموعه شعر «صندلی خالی جای کدام سفر است» ـ دومین مجموعه شاعر ـ را مورد نقد و بررسی قرار دادند و به تبیین جایگاه این مجموعه در شعر دهه هفتاد پرداختند. به اعتقاد یکی از منتقدان بعضی از فاکتورهای موجود در این مجموعه برآیند جمعی دارد یعنی حاصل خلاقیت جمعی یا به زبانی دیگر دستآورد شرایط زمانی خاصِ آن دهه است و دیدگاه مشترک شاعران را نسبت به نوعی زیبا شناسی جدید است که نظرگاه مبتنی بر ارجاع به متن را شامل میشود.
ادامه مطلب ...رویا روی
اسب است
درخت رویارویمان
که خستگی در می کند در سایه
□
سوار که شدیم
یادت هست چه به تاخت می رفت
انگار پرنده بود.
□
بیدار که می شویم
نه اسب است، نه پرنده
درخت است رویارویمان
خشکیده
بی هیچ سایه ای
ادامه مطلب ...1
گوئرنیکا
گفتیم که گوارا است روز چه گوارا است
وقتی «کارل واترز» می خواند
گوساله های گریه از مست به معراج می روند.
و زنی اریب طناب روی جهان پهن می کند
چه گوارا است امروز لااقل همین امروز
«کارل واترز» از حاشیه ها کشیده بالا
و در دارالمجانین حلوا خیرات می کنند
می کشد گریه سوی عقربه های قیاسی عقربه های مست
گوئرنیکا روزی زنی که طناب بالا می کشید
گوئرنیکا روزنامه آخرین خبر!
گوئرنیکا این را «کارل واترز» روی عقربه ها فرار می کند
طنابی افتاده روی جهان سیاه
و زنی از گوئرنیکا پا پس می کشد
چه گوارا است روز چه گوارا است
ادامه مطلب ...