تحلیلی بر نمایشنامه مکبث اثر ویلیام شکسپیر

و مقایسه ای کوتاه با نمایشنامه ادیپ شهریار اثر سوفکل

 

:: مهدی عطایی دریایی


خلاصه متن

فرمانده دانکن، پادشاه اسکاتلند همراه بنکو و مکبث در راه بازگشت از نبرد با سپاهیان «نروژ» با زنان جادوگر برخورد می کنند. زنان جادوگر مکبث را وعده فرماندهی کل و سپس پادشاهی اسکاتلند می دهند اما «بنکو» را نیز سرسلسله پادشاهی بعد از مکبث می خوانند. سرانجام مکبث برای تحقق پیشگویی های جادوگران و به وسوسه و اصرار همسرش «لیدی مکبث» دانکن را در خواب و در شبی که به مهمانی او آمده، به قتل می رساند و چون بعد از قتل دانکن، فرزندان او ملکم و دانلین  احساس ناامنی می کنند، می گریزند تا جان خود را نجات دهند. و همین امر موجب می شود که مکبث اتهام قتل پدر را بر گردن آنان بیاندازد.


بزرگان، مکبث را به پادشاهی اسکاتلند بر می گزینند و بدین ترتیب پیشگویی زنان جادوگر به واقعیت می پیوندد و مکبث پس از رسیدن به پادشاهی تصمیم می گیرد بنکو و پسرش که در پیشگویی زنان جادوگر پادشاهی بعد از او را تشکیل می دادند به قتل رساند لذا دو نفر را اجیر می کند بنکو کشته می شود اما فرزندش جان سالم به در می برد و متواری می شود. سرانجام مکبث پس از جنایت و قتل های فراوان در موج هول انگیزی که خود ایجاد کرده، غرق و نابود می شود و همانگونه که زنان جادوگر پیش بینی کرده بودند فرزندان بنکو یکی پس از دیگری سلسله پادشاهی پس از مکبث را تشکیل می دهند.

 

تحلیل:

نمایشنامه مکبث داستان قدرت طلبی و آزمندی انسان است. انسانی که در ذهنیت طماع تا ارابه ی افکار پلیدش را برای رسیدن به قدرت در سر می تازاند و برای تحقق اندیشه های پلشت اش می کوشد. غافل از آنکه این ارابه خود او را زیر چرخ های محتومش له و نابود می سازد.

چرا مکبث پس از رسیدن به پادشاهی اسکاتلند دست از خیانت نمی کشد و همچنان برای کسب قدرت بیشتر تصمیم به قتل بنکو و فرزندانش می گیرد؟

چرا مقام پادشاهی روح تشنه مکبث را سیراب نمی سازد و او را چیزی کمتر از زندگی جاوید و پادشاهی مادام العمر اسکاتلند راضی نمی کند؟‌

مکبث که به دنبال فرماندهی کل و رسیدن به پادشاهی اسکاتلند اطمینان یافته پیشگویی جادوگران راست از آب درآمده پس چرا می کوشد تا مانع بخشی دیگر از پیشگویی آنان که همانا به سلطنت رسیدن فرزندان  بنکو می باشد، شود؟...

تقدیر و ضد تقدیر در نمایشنامه مکبث و در شخصیت او به شدت با هم در ستیزاند و در این نبرد با یکدیگر حادثه ای هولناک را رقم می زند.

مکبث آن بخش از تقدیر که به سود اوست را می خواهد و در مسیر تحقق آن می کوشد اما با بخشی دیگر که عبارت است از سقوط قدرت او به مبارزه بر می خیزد... شکسپیر با استادی عملگرایی را که یکی از شاخصه های مهم تراژدی باستان است را در ساختار تراژدی عهد الیزابت به تصویر می کشد تا آنچه اتفاق می افتد جز اعمال اختیاری و نه جبری قهرمان نمایش نباشد.

عمل مکبث نشانه تسلیم ناپذیری او در برابر سرنوشت است. تقدیر می خواهد فرزندان بنکو سلسله پادشاهی بعد از او را تشکیل دهند و مکبث می کوشد تا چرخ تقدیر را بر خلاف مسیر تعیین شده به گردش درآورد در ذهنیت او تقدیر محتوم چیزی جز سقوط او را به دنبال ندارد حال آن که او با اعمال اختیاری مقدمات سقوط اش را فراهم می سازد و آن چه باید رخ دهد اتفاق می افتد.

مکبث آن انسانی که اسیر وسوسه های درونی خویش یا همان زنان جادوگر است شده و برای رسیدن به آنچه ندارد تلاش می کند برای تغییردادن موقعیت فعلی خود نقشه می کشد و در جهت تحقق نقشه هایش پای می فشارد.

لیدی مکبث بخشی دیگر از اندیشه های درونی و وسوسه انگیز مکبث است که تردید را در دل مکبث می کشد و او را در تمامی اعمال پلید شیطانی اش یاری می رساند...

شکسپیر نقش تاثیر گذار لیدی مکبث را پس از به قتل رسیدن دانکن کم رنگ تر می کند تا بدین وسیله بفهماند که لیدی مکبث چیزی بیشتر از پادشاهی اسکاتلند نمی خواهد اما مکبث فراتر از وسوسه های ویرانگر درونی به مرحله ای از حیوانیت سقوط می کند. شوق او در به دست آوردن قدرت بیشتر و بیشتر و  به تدریج او را به سوی ضعیف و ضعیف تر شدن و تهی شدن از قدرت سوق می دهد.

مکبث در پیچ و خم ذهنیت کاذب خود تنها راه شکستش را در به حرکت در آمدن جنگل می بیند و در اسارت اندیشه های خود تصور می کند که ممکن نیست کسی بی آنکه از مادر زاده باشد با او هم نبرد گردد و سرانجام به زندگی اش خاتمه بخشد. اطمینان مکبث از رویین تن بودن بُعد اسطوره خواهی او را نشان می دهد. آن گاه می خواهد خدایی از خدایان و شاید اگر فرصت یابد خدایگان شود... و درست این همان نقش تراژیک مکبث است و ]پاشنه آشیل او همین جاست[اطمینان بیش از حد به قدرت نظامی و اطرافیان که فقط مجسمه ای پوشالی بیش نیستند و آن گاه که به درستی پیشگویی های جادوگران اطمینان دارد با اعتماد به نفس بالایی در نبرد با مکدف حتی چند ضربه کاری بر او وارد می کند اما درست همان لحظه ای که در می یابد آن کس که با او نبرد می کند همان است که از مادر نزاییده و با سزارین متولد شده به درستی پیشگویی های جادوگران که فریب و غفلت کننده می نمایاند پی برده و عرق سرد مرگ بر پیشانی اش فرو می نشیند پس از این دیگر نمی تواند درست ضربه بزند و بجنگد و می داند که سرانجام باید تسلیم مرگ شود... مرگی که نتیجه ای جز اعمال نفرت انگیز مکبث نمی باشد.

سخن مکدف به مکبث خوی حیوانی مکبث را نمایان تر می سازد.

(تصویر تو را مثل حیوانات نادر و عصیان می کشیم و بر سر چوبی می کنیم و در زیرش می نویسیم «این جا ستمگر را می توان دید»)

 

 

مقایسه اجمالی مکبث با ادیپوس

ادیپ بی خبر از آنچه در انتظار اوست ناآگاهانه به سمت و سویی کشانده می شود که همواره از آن گریزان بوده است.

مکبث آگاهانه به دنبال تحقق سرنوشتی است که جادوگران برای او پیش بینی می کنند. پیشگویان به ادیپ اطلاع می دهند که چه سرنوشت شومی در انتظار اوست ادیپ هم مانند مکبث عملگرا است لذا اراده می کند و در این مسیر پدر خویش را ناشناخته کشته و با مادر ازدواج می کند. ادیپ در تکاپوی یافتن عامل خیانت و طاعون شهر تِب ، خود را باز می یابد و همواره ندا سر می دهد «می خواهم بدانم کیستم» ادیپ ناآگاهانه در جستجوی خویش است و سرانجام به خویشتن خویش می رسید حقیقت را یافته و با نابینا کردن خود، بینایی و بصیرت درونی را به دست می آورد.

اما در مکبث داستان به گونه ای دیگر است مکبث می داند چه در انتظار اوست او در نیمی دیگر از خواسته هایش تلاش می کند تا پادشاهی فرزندان بنکو تحقق نیابد و در این مورد مانند ادیپ می شود... اما برخلاف ادیپ که به بصیرت و روشنایی دست می یابد. مکبث در تیره گی و ظلمت فرو می رود و هر چه بیشتر پیش می رود بر خلاف ادیپ فاصله اش از خویشتن بیشتر می شود... تا آنجا که خود انسانی اش را قربانی خوی حیوانی اش می کند و جمله پایانی مکداف موید این امر است.

وجه مشترک هر دو نمایش نامه آن است که هم در ادیب شهریار و هم در مکبث تقدیر با اعمال اختیاری، نه جبری قهرمانان تراژدی شکل می گیرد. اما نوع واکنش در مقابل تقدیر از ادیپ شخصیتی حقیقت جو، شجاع و حق گرامی سازد و از مکبث قدرت طلب،‌جنایت کار و ستیز جو در برابر حقیقت. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد