EXPRESS خیلی ویژه: جشنواره‌ی تآتر استانی


منبع: مجید سرنی زاده

 

چندی پیش در یکی از روزهای گرم تابستان بندرعباس با کابوسی دهشتناک از خواب برخواستم و به سرعت با مرکز بحران‌های اجتماعی تماس گرفتم. یک بحران عظیم, بحرانی که هنر اجتماعی ما دچار آنست... بحران مردگی تآتر! شاید این سخن با وجود پیشرفتهای عظیمی که در زمینه اجرا, چه در بازیگری و چه در طراحی ها و کارگردانی به دست آمده گزاف به نظر آید, اما این یک احساس است. ابتدا برای اینکه به منشا این احساس پی ببرم خواستم تعریفی از تآتر بیابم.


تآتر چیست؟ یا به عبارت دیگر ویژگی‌های اساسی تآتر چیستند که تآتر بدون آنها معنا ندارد؟ ذهن خود رابر تک تک اجزای تآتر متمرکز کردم. از کارگردان و بازیگر گرفته تا طراحان و مکان اجرا اما در همه این زمینه ها تآتر اشتراکاتی با دیگر هنرها, به ویژه سینما دارد. پس در کجا باید به دنبال این ویژگی ها بود؟ در این لحظه مطلبی را که روز قبل, از عباس کیارستمی خوانده بودم در ذهنم تداعی شد. او بیان کرده بود که حتی با یک دوربین و سه پایه هم می تواند فیلم بسازد و شاید ارزش هنری آثار کیارستمی به این دلیل باشد که او به ویژگی اساسی هنر سینما دست یافته است. همان عنصری که سینما بدون آن سینما نخواهد بود ... یعنی دوربین. حال تقریبا برایم  روشن شده بود که باید به دنبال چه عنصری در تآتر باشم. عنصری که نقش ویژه ای چون دوربین در سینما داشته باشد و خود در بردارنده ی تعریفی از هنر تآتر باشد. ساده ترین تعریفی که از این هنر در ذخیره ذهن داشتم این بود که (الـف در نقش ب در حالی کـه ج او را تماشا می کند) در سـراسر این جمله چشم گرداندم. در یک طرف حرف »ج« یعنی تماشاگر و در مقابل آن »الف« در نقش »ب« یعنی نمایشگر. این دو همان اجزای اصلی بودند که به دنبالشان بودم. در مورد نمایشگر چیزهای زیادی می‌توان یافت که راهنمای رسیدن به یک تآتر باشد؛ اما با تمام تاکیداتی که بر عنصر نمایشگر شده, تآتر بدون تماشاگر معنا نخواهد داشت و وجود این هر دو, شرط لازم برای یک تآتر است. با وجود در نظر گرفتن این دو عنصر شاید بتوان گفت که ویژگی اساسی تآتر , نوع تعاملی باشد که در آن بین هنرمند و مخاطب ایجاد می شود. نوعی ارتباط که در شبیه ترین هنر به تآتر هم یافت نمی شود؛ آری ارتباطی زنده و در لحظه . این ارتباط, آنجا که به سر منشا تآتر یعنی آیین می نگریم,  تا حدی می‌تواند پیش برود که در اجرا نمایشگر و تماشاگر یکی شوند و این درجه ی زنده بودن این ارتباط را نشان می دهد. این مساله که تآتر فقط در همان لحظه خلق اثر در مقابل تماشاگر یعنی لحظه رویارویی نمایشگر و تماشاگر, حیات دارد سبب شده که این هنر را گاهی میرا نیز بنامند.

با این تفاصیل شاید بتوان تآتر را اینگونه نیز تعریف کرد که (تآتر فرآیندی است که در جریان آن ارتباطی زنده,  پویا و در لحظه بین نمایشگر و تماشاگر برقرار می شود) این همان تعریفی بود که به دنبالش بودم و آن ویژگی اساسی که در این تعریف می توان  به آن توجه کرد, ارتباط پویا و در لحظه و دو جانبه ای ست که در نبود آن, این هنر معنای خود را از دست می دهد. حال که می اندیشم منشا احساس مردگی تآتر در من از نبود همین ارتباط است؛ چون تماشاگران ما با وجود تعداد اندکشان هنگامی که به سالن ها می‌آیند به یک تآتر همانگونه می نگرند که به یک فیلم سینمایی؛ و خود را به طور کامل از این فرآیند دو جانبه بیرون فرض می‌کنند و این سبب می شود رگ حیاتی تآتر ـ این ارتباط دو جانبه ـ قطع گردد. به همین دلیل است که با وجود زیور آلات چشم گیر به روی صحنه تآتر , بوی مرده به مشام می رسد. این معضل ناشی از نگاه ناقص گروه های اجرایی به هنر تآتر است. گروه‌ها تماشاگر را درون فرآیند تآتر درنظر نمی‌گیرند و بدتر اینکه همین نگاه از طریق اجراها به تماشاگران نیز تزریق شده است. استانیسلاوسکی در جایی اشاره می کند, تآتر باید به گونه ای باشد که انگار تماشاگر از سوراخ کلید به زندگی خصوصی دیگران می‌نگرد. حتی در این حالت هم فضا برای تماشاگر به گونه ای ست که احساس می کند هر لحظه این احتمال وجود دارد که کسی متوجه حضور او گردد و گوشش را بفشارد که چرا به زندگی مردم سرک می کشی؟ یعنی خود تماشاگر نیز در لحظه زندگی می کند و در این حالت می بینیم که ارتباطی زنده بین تماشاگر و خالق اثر خلق می شود. این هر دو عنصر تا به جایی می توانند پیش روند که جای خود را به یکدیگر بدهند,  یعنی خود نمایشگر نیز ممکن است فعل تماشاگر را به تماشا نشسته باشد.

با نگاهی به تاریخ پی می بریم که عده ای از پیشینیان نیز این بحران را احساس کرده اند,  سوالاتی نیز برای حل این مساله مطرح نموده اند که با جواب دادن به آنها اندکی در رفع بحران کوشیده اند. استانیسلاوسکی, یکی از این بزرگان بود که با تدوین قوانینی برای کار بازیگری, جواب های خاص خود را به مساله مردگی تآتر ارایه داد. برشت نیز در پرداخت به نظریه فاصله‌گذاری و تآتر اِپیک با تاکیدی که بر تماشاگر داشت و با تعریف جدیدی که از تماشاگر به دست می داد راهکارهایی را برای اجرا ارایه داد که رابطه تماشاگر و نمایشگر را تغییر داد. وی در تعریف (الف در نقش ب در حالی که ج او را تماشا می‌کند) برای اینکه می‌خواست در برخورد با تماشاگر به نوعی ارتباط جدید دست یابد, عنصر »الف« را که به کل در اجراها فراموش شده بود مورد توجه قرار داد و در برابر تماشاگری که عادت کرده بود فقط «ب» را ببیند, به روی صحنه آورد. منشا این نظریه ها و تحولات نگاه جدید و متفاوت به نمایشگر بوده است. این افراد به تعریف های متحولانه ای از عنصر تماشاگر و نمایشگر که خاص خودشان بود دست یافتند. گروتفسکی نیز در همین راستا جواب های خاص خود را ارایه می دهد که این جواب ها ناشی از تعریفی بود که آرتو از نمایشگر و تماشاگر عرضه کرده بود. در طول تاریخ بر عنصر نمایشگر تاکید زیادی شده است تا جایی که تعلیمات بازیگری گروتفسکی پای در عرصه عرفان و خودشناسی می نهد؛ اما تماشاگر چه؟ البته پرداخت به عنصر نمایشگر خود می تواند به نوعی ارتباط جدید در رابطه با تماشاگر منجر شود, اما در اینجا می خواهیم کم توجهی مستقیم به عنصر تماشاگر را مورد شماتت قرار دهیم. در این باره گروتفسکی در اواخر دوران فعالیت خود بیـان می کند  که با وجود بازیگران پرورش یافته, در حال حاضر  نیاز به پرورش تماشاگر احساس می شود؛ البته پرورش یافته نه به معنای متخصص در امر تکنیک های اجرایی و سبک های نمایش  بلکه به این معنا که با ذهنی رها و خالی از پیش فرض با نمایشگر برخورد کند. لازمه این تحول این ست که گروه های اجرایی, نیمی از نگاه خود را معطوف به تماشاگر نمایند و سعی خود را در توجه به تماشاگر بر این مبنا قرار دهند که نسبت به ارتباط با او به تعریفی کامل تر و جایگاهی تازه تر دست یابند, و در این حین تماشاگر نیز می آموزد که در هر اجرا, تمام پیش فرض‌هایش را در مورد تآتر دور ریزد. تماشاگر باید باور کند که تآتر و اجرا زنده است,  نه به گونه‌ی باوری که سینما به او می دهد بلکه باوری که در آن تماشاگر نیز خود را جزیی از این فرآیند زنده فرض کند. این باید دغدغه هنرمند تآتر باشد که این هنر زنده بماند و زنده بنمایاند؛ نه فقط در محتوای آثار, آنهم با طرح نظریات فلسفی,  بلکه حتی در شکل ارتباط هم باید به انواع تازه تری دست یافت. ارتباطی جدید چه در محتوا و چه در شکل که فرآیند زنده خلق این ارتباط بین نمایشگر و تماشاگران همان هنر تآتر خواهد بود.

حال ببینیم تآتر ما در کجا قرار دارد؟ حیات تآتر ما به جشنواره‌هایی خلاصه می شود که زمان آنها شاید به بیش از ده روز از یکسال شمسی نرسد. البته تآتر ما در طول سالیان عمر خویش به پیشرفت های بزرگی دست یافته است. ما به واقع با تمام کمبودها و نارسایی ها نمایشگران قدرتمندی داریم  اما در تآتر ما جای تماشاگر خالیست. تماشاگران فعلی تآتر ما را عده ای از به اصطلاح فرهیختگان فرهنگی و هنری تشکیل می دهند که با لباس مخصوص به سالن می آیند.  با آدابی خاص در جایگاه می نشینند و تآتر می بینند تا پز آن را بدهند. در حال حاضر دیدن تآتر برای این افراد خاص به یک کلاس اجتماعی تبدیل شده است. تماشاگر در محیطی امن به تماشا می نشیند و یک داستان پلیسی را روی صحنه دنبال می‌کند و نهایتا به این می اندیشد که آخر داستان چه خواهد شد؛ به عبارت دیگر می توان گفت که ذهنیت این دسته از تماشاگران نسبت به تآتر یک ذهنیت کلیشه ای و کهنه است و اکثر این افراد به تآتر همچون یک تابلوی نقاشی می‌نگرند. البته واقعیت امر این ست که این برخورد اشتباه با هنر تآتر ناشی از برخورد غلط گروه‌ها با هنر می باشد و در حال حاضر دلیل رکود تآتر ما عدم گرایش نمایشگران به تماشاگر عام است؛ با این طرز تلقی که تماشاگر عام قدر این هنر را نمی داند,  گرایش خود را به سوی تماشاگران خاص توجیه می کنیم و این می تواند آفتی برای تآتر باشد. تآتر باید تماشاگر عام داشته باشد تا به وسیله افراد کثیری مورد نقد قرار بگیرد و به سوی تحول حرکت کند. این ادعا که تآتر در فرهنگ زندگی مردم ما جایگاهی نداشته و ندارد گزافی بیش نیست, زیرا نگاهی گذرا به تاریخ هنر نمایش نشان می دهد که نمایشهایی با چندین هزار نفر تماشاگر در این سرزمین اجرا شده است. کافی است به خودمان باز گردیم. ببینیم موضع ما در قبال این هنر چگونه است. توجه خود را فقط و فقط متمرکز بر جشنواره ها می کنیم و این سبب شده است که تماشاگران خود را جز هیات داوران ندانیم. آنچه بر درستی این مطلب گواه است عمل ماست که هر ساله فقط به یک اجرای جشنواره ای بسنده می‌کنیم؛ این ادعا که تآتر برای انواع سیلقه ها تهیه شده با شرکت در جشنواره ها, فقط جشنواره ها و اجرا برای عده ای خاص, در منافات است. شعار اجرای عموم را می دهیم اما در عمل این هنر مقدس فقط ملعبه دست ما برای کسب افتخار است. حال در مورد خود چه می‌توانیم بگوییم؟ آیا قدر این هنر را دانسته ایم؟ این همان واقعیتی است که ما چشمان خود را بر آن بسته ایم.  دوستان, تماشاگران واقعی بیرون از سالن های تآتر منتظر ما هستند. بیش از این آن ها را چشم براه نگذاریم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد