در این خانه واژه ها ساز می زنند

:: محمد ذوالفقاری


نگاهی به مجموعه شعر »این خانه واژه های نسوزی دارد»

 

کتاب (این خانه واژه های نسوزی دارد) در سال 1382 از انتشارات دارینوش با سی و سه شعر و در دو بخش که بخش دوم آن شامل سرکنگی ها می باشد با تیراژ سه هزار نسخه و به قیمت 950 تومان منتشر شده است.

شاید جای سوال باشد که چرا محمد ذوالفقاری، تمام مشخصات کتاب را گفت ولی اسمی از شاعر آن نبرد. خیل خب، عجله نباشد. من می خواهم با آوردن بخشی از اولین شعر کتاب یعنی (کاسه آب دیوژن) خودتان به این مسئله پی ببرید که مولف این کتاب چه کسی است.

به سرم زده که می توانم/ پاک کن را بردارم/ و ... ردیف یکی از غزلهایم را پاک می کنم/ من و دریا غزلی ناب سرودیم از تو / غزلی مثل تو ناب سرودیم از تو/ ـ فکر کنم تا اینجا کافی باشد و حتماَ فهمیده اید که این بیت از غزل چه کسی است. بله درست است این کتاب از غزلسرای مطرح و بزرگ معاصر یعنی محمد علی بهمنی می باشد که خوشبختانه معرف به حضور عام و خاص است. ولی بحث من بر سر این حرفها نیست و به خود این مجموعه ربطی ندارد. بل خود جناب بهمنی و شخصیت شعری ایشان اینجا نقش دارند که چطور آدمی مثل بهمنی به خودش اجازه داده چنین شعرهای ضعیفی (البته اگر بشود گفت شعر) که بیشتر من فکر می کنم واگویه ی شاعر و درد دل شاعر باشد، به صورت مجموعه درآورد و در قالب شعر به چاپ برساند. برای روشن شدن قضیه بهتر است یکی دو تا مثال از مجموعه بیاورم


صفحه ی 56 شعر خانوادگی ـ شاعر تمام احساسی که نسبت به خانواده اش دارد یا همان شرح حال خانوادگی اش را به صورت مقطع نوشته است که این بار به شکل نثر می خوانیم: خوشبختی یا خوشحالی؟ پرسشی که فلسفه را به لکنت وا می دارد به سفسطه هم پاسخیم نیست فکر می کنم به همسرم که شاعریش خوشبختش نکرد و خوشحال است که نخستین شنونده ی رویاهای من است و ...

خب در این جا شما بگویید فرقی هم کرد؟ آیا اتفاق خاصی افتاد که باعث شود معنی و رفتار زبانی شعر را به هم بزند؟ این جا ست که جای سوال است آقای بهمنی چه توقع و انتظاری از مخاطب دارد یا بلعکس! واضح است که شاعر از زبان به عنوان ابزار استفاده کرده (شرح حال زندگی روزمره ی خانوادگی اش) که این از ذات شعر به دور است. یا نمونه ی دیگر صفحه ی 65 شعر هوشت کجان که بنده اسم آن را گذاشته ام سفرنامه تا که شعر. چون که تمام اتفاقاتی که در قایق برای شاعر افتاده به تصویر کشیده تا وقتی رسیده مثلاً قشم. (البته تکه ی جزیره/ مثل یکی از اهالی اش/ آرام و مهربان و صمیمی آغوش می گشود) نمی شود نادیده گرفت. در این شعر،‌ شاعر با کمی زرنگی یعنی با آوردن گویش بومی و صداهای مختلف خواسته شعر را از یکنواختی در بیاورد یا به حساب، مدرنیته اش کرده که باز راه به جایی نبرده. چون همان کارها تکرار شده. این کارها وقتی ارزشمندند که به شعر معناهای مختلف دهد. و فضای شعر با آوردن دیالوگ و مونولوگ عوض شود و یک سری از ارتباطات بین متنی ایجاد شود که مخاطب را وارد دنیای تازه ای کند. لازم است باز تکرار کنم حرف من بر سر این متن و متن های دیگر مجموعه نیست. بلکه جایگاه شاعر باعث شده من دست به قلم شوم که چطور  آدمی که چندین دهه ی شعری پشت سر گذرانده و تقریباً آشناست با همه نوع نحله های شعری از دستش برآمده هر نوشته ای را جای شعر چاپ کنند، کسی که شعرهایی چون (تو آسمانی من ریشه در زمین دارم) یا (تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست) گفته است. واقعاً جای سوال است که چه چیزی باعث شده که ایشان دست به این کار بزند خدا می داند و فقط آقای بهمنی.

بخش دوم مجموعه (سرکنگی 6-1) که سرکنگی 1 به وصف رقص سرکنگی پرداخته به قولی آن شگفتی و جنونِ زیبایی که رقص جنوب دارد او را وادار به گفتن این شعرها کرده. که باز هم به عقیده بنده تکرار مکررات است. همان طور که شمس رقصی چنین میانه ی میدان آرزو کرده خیلی راحت می شود رقص آن گوشه ی میدان را هم آرزو کرد. پس زیاد جالب نباید باشد که شاعر گفته:

می شد هوار زد/ می شد خسیس شد/ می شد سکوت کرد/ می شد حسود ماند و هزار می شد دیگر هم آورد که نیاز به گفتن 5 سرکنگی دیگر نباشد و این فکر می کنم دلیل قانع کننده ای باشد که شعر از استحکام کافی برخوردار نیست البته ناگفته نماند سرکنگی 5 و 6 به دلیل موسیقی  و وزنی که دارند خیلی قابل تحمل ترند یعنی این گواه را می دهند که شاعر در همان کار کلاسیک خود خبره است ولی متاسفانه آقای بهمنی با همان سرکنگی اول که رفته کار همه را خراب کرده. بگذریم.

در مجموعه از درد و غم شاعرانه خبری نیست، ذهنیت کلاسیک شاعر از در و دیوار مجموعه بالا می رود و این می تواند دلیلی باشد (حداقل برای من) که شاعر شعر سپید را جدی نگرفته اند و در آخر اینکه کاش شاعر به جای کودک 60 ساله بودن 6 سال داشت تا من چند قطعه ی زیبا از کتابش بیرون می آوردم و صد تا آفرین می گفتم ولی افسوس.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد