سه شعر از محمد علی شاکر

1

 

تو باید بگویی

تو باید حرف بزنی با لب هایی که ما می گوییم

این ماه از آن تو بود/ اگر می افتادی روی آب

اگر خواب های ما را روشن نمی کردی

ماهِ خواب های آشفته ی دنیا

کنار صدای مبهم از لرزه ی طناب

: ـ طِ طِ طِ طناب

نمی دانی چقدر منتظر مانده ام از مرداد

از تیر که می آید

و طناب / طِ طِ طِ طناب

تو باید بگویی

قبل از اینکه باران دوباره بیاید و

هوای مرا عوض کند

قبل از اینکه مردم بگویند حرف های پشت هم را

و خواب بیاورند

روبروی ماشین های محرمانه تا…

و بیایند مقابل امام زاده طاهر و بهشت زهرا…

 

 

2

به مختاری / برای پوینده

 

 

من از خود خسته ام        از تو

از خواب نیمه شب پاییز و آب های این همه چشم

از فرمانِ ایست/ بدو/ مرگ

از گلوله های پیشانی و

سایه های قتل در نیمه شب

و دست هایی به سوی خانه ی تو

تا کشیدن این همه سیگار در زندان

من خسته ام/ دست هایم بوی تیغ می دهند

و رگ هایم از ریختن قرمز تر

من گاهی عجیب/ زیر چرخ های ماشین می روم،

دنیا به روی ما بسته است

دنیا برای ما شاخ و شانه می کشد

من / محمّدم

اگر چه دیگران این را نمی گویند

من

محمدم

برای رگ هایی که پاره می کند زمین

و معلق می اندازد روی هزاران بِعد.

 

 

3

اینجا به شکل عجیبی می میرد

و مرگ

اتفاقاً شکل تو دارد

السلام علیک یا زنی به هیئت تو

که افتاده ای به جان من

السلام علیک یا نگاهِ تمام مرگ

یا حادثه ای همیشگی

که  آمده ای مرا دفن کنی روی خویش

 

یا رگبار صداهای عجیب از تو

در شبی به رنگ سرب

و سنگ هایی به روی سر/ که می روی!

سلام

سلام به آرامش نجیب دیوار

که مرا هر شب به سوی خود می کشد و بعد

می ریزد آهسته بر زمین

ماهی به حالت نشسته کنار من. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد