پنج شعر از رضا عابدینی

1

عبور از تماشا

شب به تماشا

و خواب های تو به تمنا

مرگ انتظاری است از تماشا گذشته

و آمدن دوباره‌ی انتظار

عبور مرا آسان می کند

تا وقتی که عبور تماشا شود

انتظار مرگ را

تا خیر دوباره

آمدنِ گذشته می شود


 

 2

گاه به گاه

با خود می برمت

چهل پنجره

چهل درگاه

گاه به گاه

می خواندم به خویش

وقتی که بی گاه می شوم

             بر پاشنه

 

 

 

 3

قابیل را ببخشید

هابیل

برادر را ...

به چه فکر می کنی

و به پیش از آنکه فاجعه آوار

خون مرا که در رگ های تو جریان دارد

به من بازگردان

و خون من جاری می شود

تا با خون جهان هم آغوش

ـ و سوگند به خون ریخته

گفت برادر را

که از خون تو آغاز شد

و به خون تو پایان

هر آنچه که قابیل را بخشیده باشند

 

 

 

4

پرنده بر تابلو

آسمان به صدا

                 می‌نشیند

و حرف های من با تو

و حرف های تو با من

نردبان را می سازد

و در گذر از آسمان

صداهایی که به سوی ما می آید

نشسته بر حاشیه

تابلو و پرنده

و سمت صدا

پرنده می شود بر تابلو

 

 

 

 5

شکل صدای تو

ایستاده

نشسته

حرف های مرا تکرار می کنی

و خواب دست های مرا

خروس صبح بیدار که می شود

لیوان ها را

به آینه می سپاری

خروس تکرار می شود

اما حرف های من به شکل صدای تو

خود را باز می یابند

و دست ها

آینه ها

به حضوری دیگر

دعوت از صدای تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد