دو زندانی، یک سوسک و یک کلپک/ وحید رضا زارع


«پرده باز می شود» سلولی ست با یک تختخواب و دو زندانی. فریاد نگهبانی که غذا می آورد تنها رشته ی ارتباط با خارج است. زندگی یک تک سلولی میان قاب نگاه انسان خارج از سلول در خواب و خوراک تعبیر می شود. مردی (انسانی) با کتابهای زیاد وزنی (انسانی) با یک مارمولک در قفس. مارمولکی که تنها آوازه خوانِ در بندِ این سلول است و یک سوسک که بر حسب اتفاق وارد این سلول می شود. مرد زندانی این سلول به واسطه ی ترس از نابود شدن کتابهایش ـ که تمام دارایی و اندوخته اوست ـ دشمن سوسکهاست، و این حقیقتی است که سوسک به وسیله زن» زندانی از ان مطلع می گردد. پس زن در عوض چپاول ثروتش به او در سرکوب هویتش و سرکوب واقعیت که همانا وجود یک سوسک در سلول است، کمک می کند. سوسک ـ که شاید خود نمادی از مسخ اکثریت است
به وسیله تلقینِ زن، مسخ در انسان می شود. زندانی کتابدار ـ و یا شاید کتابخوانِ روشنفکر ـ در اولین دیدار، شیفته ی جذبه ی حقیقت انسان نمایانه ی سوسک می گردد و بخشی از کتابهایش را در اختیار او می گذارد. مرد زندانی این سلول و زنِ زندانی این سلول هر روز غذایشان را از نگهبان می گیرند، مارمولک پس مانده غذای صاحبش را می خورد و آقای سوک (سوسک) ـ انسان کاذب این سلول ـ به طبع طبیعت و غریزه ماهیت، مثل یک سوسک واقعی از کاغذ کتابهای زندانی تغذیه می کند. کتابدار روشنفکر آگاه که یک سوسک آرامش و نظم سلول او را بر هم زده است و کتابهایش را نابود کرده است، سلول را سم پاشی می کند. پس در این میان تنها کسی که از استنشاق این هوای آغشته به سم خواهد مرد سوسکی است که منطق واقعیت وجودی او می گوید یک حشره در برابر سم حشره کش می میرد حتیا گر او به انسان بودن خودش ایمان و یقین داشته باشد.

زندانی کتابدار ناآگاه از واقعیت سوسک، ناخواسته دوستش آقای سوک را کشته است و سوسک مرده که خوراک مارمولک می گردد. زن زیاده خواه و مرد روشنفکر نمایش برای فرار از نا آرامی و تردید، خود را در قفس درونیاتشان، اسیر می کنند و مارمولک سبز آوازه خوان، آزاد می گردد. در زندان ؟!

و اینک شاید اوست که غذایش را از نگهبان می گیرد و شاید دو زندانی در قفس را، او غذا خواهد داد.

«پرده بسته می شود»

پنج. در اولین برخورد آنچه از نام نمایش بر می آید، سلول همان زندان است و تک سلولی، زندانی ست ؛ اما در برخوردی دیگر، کوچکترین واحدِ سازنده ی بدن موجودات زنده را سلول می گویند. و نیز تک سلولی به موجوداتی اطلاق می گردد که از لحاظ ساختار زیستی و حیاتی، ساده ترین و ابتدایی ترین و کوچکترین موجودات زنده می باشند. این ایهام در نام نمایش تفکر، تخیل و ذهن را بر آن می دارد تا در پی ارتباطی میان این مفاهیم دوگانه باشد.

چهار. اشاره های این نمایش نسبت به جنسیت افراد در حاشیه می گیرد و واقعیت زندانی بودن آنها نسبت به انسان بودنشان مقدم است و به نظر می آید استعمال کلماتی چون (آقا و خانم) در نمایش تنها کاربردی اصطلاحی دارد و هویت افراد عملاً در روند نمایش در محدوده مونث یا مذکر بودن مطرح نمی باشد. بلکه فقط و فقط به عنوان دو زندانی، یک سوسک و یک مارمولک سبز عرضه می شوند.

سه. دیدِ موشکافانه و پردازشی دقیق در بطن جنبه های گوناگون و تحقیق انگیزه های روانی ـ شخصیتی افراد در رابطه با محیط و روابط صورت نگرفته است. با نگاهی دقیق تر در می یابیم که نویسنده تنها با اسامی عام اشخاص را در نمایشنامه مورد خطاب قرار می دهد. و به نظر می رسد آدم های نمایش در قالب تیپ ارائه می شوند که البته مد نظر نویسنده برخلاف این مدعاست.

با بهترین برداشت از نمایش تک سلولی ها می توان گفت: نویسنده تیپ هایی را در قالب موجوداتی که هر کدام نماد و نماینده ی قشر یا طبقه ی خاصی از جامعه می باشند،‌ در یک سلول کنار هم گرد آورده و این به ناچار منجر به رابطه ای بین آنها می شود و نمایشنامه تنها به طرح و روایت این روابط بسنده می کند و حتی به بیان پیش زمینه ای کامل در معرفی افراد و یا پس زمینه ای لازم برای نمایش نمی پردازد، به گونه ای که در پایان احساس می شود هدف نمایشنامه ،آفرینش و معرفی تیپ ها و یا شخصیت های منحصر است و نه ایجاد تضاد و کشمکش برای شکل گیری هسته ی دوام.

دو. حذف موسیقی از نمایش با وجود خلاء ها و کمبودهای محسوس آن در ساختار شیوه ی اجرایی، قابل توجیه نیست. به بیان دیگر کارگردان در صورتی محق این قضیه ایت که نبودِ موسیقی بوسیله ی سایر امکانات نمایش جبران شده باشد و تماشاگر جای خالی آن را در نمایش احساس نکند، همنین در استفاده از نور گاهی بدون در نظر گرفتن قرار داد تعویض موقعیت زمانی و یا موقعیت مکانی نمایش، نور خاموش می شود که هیچ کاربرد منطقی و تکنیکی در روند نمایش ندارد بلکه تنها برای پنهان ماندن بازیگران هنگام خروج از صحنه صورت می گرفت، و این نبود استریلیزگی و یا طراحی در نور، از ظرافت ها و زیبایی های کار می کاست.

یک. آشفتگی میزانسن ها و حرکات زائد بازیگران در نمایش سبب تمرکز زدایی تماشاگر در جهتِ خلع برداشت تاویل های گوناگون از میزانسن های نمایش می گردد.

ریتم کند و کش دار نمایش، و ریتم یکنواخت بازی ها،‌هسته ی داستانی ضعیف و فقر اتفاق دراماتیک و کنش برانگیز موثر در روند کار، همه و همه در ناتوانی نمایش برای برقراری ارتباط هر چه بیشتر با تماشاگر، موثر هستند.


صفر. نمایش تک سلولی ها نوشته و اجرا جواد انصاری زاده از 17 الی 21 مهر ماه 82 در سالن فرهنگسرای شهید آوینی بندرعباس به روی صحنه رفت. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد