اجغ وجغی آدم ها ، اجغ وجغی شهر ، اجغ وجغی معماری / محمد عسگر آقا

رولان بارت می نویسد:

جامعه بورژوازی (سرمایه سالاری) برای پرده پوشی معایب خود ، دردهای «جزئی » بنیادهای طبقاتی را اعتراف می کند. این اعتراف نوعی مایه کوبی است در برابر یک بیماری وخیم.

اسطوره با همه‌ی گمراهی های خود به نوعی در سازندگی جهان موثر است. اما اسطوره شناسی آگاهمان می کند که آدمی در جامعه‌ی سرمایه سالاری در طبیعتی دروغی غوطه ور است. (1)

«هر چیزی را زمان ، به وجود می آورد.»

بی شک برآیند و فرایند اسطوره سازی معماری در سیاست گذاری های سرمایه سالاری جامعه ، به واسطه‌ی سزارین ناقص فرهنگی و اصلاحی اش ، در شیوه های شهرسازی ، نهادینه نمودن وضعیت های معکوس ، و قلع و قمع الگوهای گذشته ، نفوذی سخت و سخیف داشته است.

این نفوذ با شکل گیری توخالی افعال خود ، محدود نمودن فرهنگ ذهنی و عینی امروز را بدون هیچگونه خونریزی و ترشح ایدئولوژیکی توده واری ترویج می دهد.

معماری که در ذات و ظرافت و ارگانیزم و زیبا شناختی اش ، چگونگی شکل گیری وحدت ها و نظام ها ، منسوخ شدن ها و تشتت یک جامعه‌ی بسته دوگماتیزم (2) را نیز می تواند با سهولت آینه واری به جامعه اش انعکاس دهد ، شق مهم و دم دست شهروند امروزی برای کشف و شناخت نوسانات خود و چگونگی حرکت یا استیصال جامعه اش از زاویه ای است که او در حالِ گذر نمودن از آن است.

مکانیسم های مقتدر و تبدیل کننده معماری به شیء قطعاً با مایه کوبی و گمراهی بطئی/ سیاسی فرهنگ توده توانسته است اینگونه معماری های قحبه و وارداتی فرهنگ غرب را بی هیچگونه واسطه و سنخیت زیبایی شناسی ، جامعه شناختی و اقتضایی وارد این مملکت کند.

فاصله و تباین و روندی که با ذات خود فرهنگ گذشته را تبدیل به تفاله و مدلولی نموده است ارتجاعی ، ایستا و وامانده ،‌ آموزش و پرورشی را تشکیل داده است که شاخه‌های تنیده و پر پیچ و خمش امروز چشم و دهانِ استفاده و فهم و درک فرهنگ و آئین های گذشته را ـ که روند ثغوراً سالمتری را می پیمود ـ خاک گرفته است. این تغییر و تغیری که دستخوش و مسبب معلق ماندگی ، بی هویتی و تمرکز زدایی های فرهنگی این جامعه شده است ،‌ مناطق حاشیه ای کشور را (بندرعباس ، زاهدان ، ‌آبادان و شهرهای دیگر) که به لحاظ استراتژی در وضعیت وخیم تر و برمودایی تری قرار گرفته اند ، تحت الشعاع قرار داده است. لذا بیشترین سیاست این سیگنال های مذکور متوجه وضعیت  حرکات و سکنات این مناطق قرار گرفته است.

مناطقی که روند کلی شان وابسته و تبعه‌ی روند مستتری است که مشمولیت تمامی شهرهای همجوار را نیز شامل می شود.

با این اوصاف ، در این راه مهم درک راه و فهم چگونگی قرارگیری این فیلترها و چگونگی قطع و ترمیم یا کشف عناصر فرهنگ پیشروی و حذف ،‌اضافه نمودن های کاذب و زائد و بستگی و هضم و حل توده‌ی عوام در این جامعه‌ی نیمه صنعتی است.

جامعه ای که شهروند و بیننده‌ی امروزی‌ اش فاقد شکی لازم برای تحرک و پویایی فرهنگ گذشته نیست ، بلکه تنها عواملی سببی‌ی باعث شده است که جاده پیچیده شود و اشخاص مستقیم بروند.

مناطقی که بدون در نظرگیری رنگ بندی های تنوعی فرهنگ و ظرافت و قابلیت های گذشته اش ، هر آن و لحظه ای با ارتدادهای بنیادین فکری ، معنوی ،‌انسانی از اصالت های دیرین و خون دل خورده اش دور می شود و چیزی به دست نیاورده هنوز ، جز بازارچه های بزرگ لوکس و شیک و مامانی شده با شلوارهای بنجل مارک های ترکیه و مغزهای زیاد و چندی که هیچگونه محافظ و غمخوری را به خودش وصل نکرده است به جز خرده خوراک های بسته بندی شده و فراموشی های دراز مدت پیرامونش.

پرورشی منحط و توتالیتر ، که نشان از سطحی نگری ها و تدوام دهندگی انواع وضعیت های ناخواسته خواسته‌ی حاکم بر روند تبدیل این فاجعه در آرمانی ملی تر است.

اضمحلالی که روز به روز فرهنگ توده‌ی غنایی را دانسته و ندانسته از حقوق واقعی خود سلب می کند و احمقانه طرحی از یک قطعه چوب خشکی را بنیان گذاشته که هر سال ، در همه حال کنار ساحل گرما زاده اش در حال غوطه خوردن در آب است.

از اینجا پدیده معماری را می توان به عکس حرکت فعال و سالم گذشته‌اش ، عکسی از آینه‌ی نشسته‌ی جامعه ای دید که بی سلیقگی ،‌ کژی و بیماری و فرتوتی همین چند ساله‌ی اخیر را با شدتی علیل تر بازگو می کند ؛

1- نگرش تجاری/ سیاسی حاکم بر روند زندگی اجتماعی در جامعه 2- انقطاع و حذف فرهنگ سازی و کارکردهای آموزشی ، دیداری ، پرورشی خالص و خالی از ریا 3- تندی و چرخیدن کنترل بی رویه‌ی چرخه های اقتصادی مملکت 4- عدم موازنه و تعادل کمی و تاثیر و تاثّر حرکات قبل بر سطوح زندگی قشرها و تبعات «بدنه‌ی» جامعه 5- به نا آگاهی کشیدن و روتوش کردن سیستم های مهم و پرسابقه 6- به کارگیری تشکلاتی برای ارائه‌ی برخی هنرها و فرهنگ های آذینی و مجرد مانده‌ی بیرونی/ و بسیاری المانْ شرح های کارکردی/ عینی دیگر که سبب از بین بردن اساس های اصلی و راه اندازی های ناملایم آرایش اند. هجو واره های و شبه مخروبه های بدون پارک و سینمایی که بزرگترین سینمایش می بایست در انباری ها و مجالس سخنرانی و مراسم رقص و تالار کودکان برپا شود و انعکاس هایش نیز می بایست تنها هدیه های آپارتمانی و چند منظوره و بازارچه های فلان و ... بهمانی و دستانی را مقتدا کند.

این اوصاف «معماری ها» وقتی در یک جامعه ، اینگونه اجغ وجغ سالیان عمر خود را تضعیف بکند ، سرطان و اودیسه دردهای رحمی ی یک شهر چطور می تواند از آیین ها ، مناسبات سالم و افراد ، آزادی ، امنیت و نظام ها و فرهنگ یک قوم توقع سلامت و تحرک  و پویایی و ایمانی را داشته باشد. تنها با نگاه خیره ای به وضعیت باطنی بیرونی یکی از همین ساختمان های چند منظوره می توان منظور پیرامونی این خطوط نوشته را به جا آورد که ؛ آیا این منظرگاه ، نشان دهنده‌ی انفکاک و جدایی نسل گذشته ما با امروز و امروز ما با گذشته نه چندان دور خودشان نیست. آیا این گسست ها و تشتتی که اکنون ذره ها و اتم های آن نیز در حال شکافتن و تجزیه و تحدید با فرهنگ لُمپن معماری خصوصی است نماینده‌ی زیر بنایی فرهنگ انحصاری/ لیبرالیستی (3) جامعه نیست؟ اینجاست که می‌بایست تمام راه‌ های درکِ فهم و شناخت و استسقای ما برای ترمیم انسانی و مطالعه‌ی بیشتر و عمیق تری در باب چگونگی بهبودی نسل ها روی هم روند.

و دست آخر ، این سوال پیش می آید که : آیا می توان اثبات ننمود که ثبات روانی و روحی ی فرهنگِ کارکردهای زبانی/ معنایی ، پوشاکی و اخلاقی ، و شنیداری ما (در حوزه های شهر نشینی مناطق) در تقارن با تخریب های اسطوره ای که به شکلی  پنهانی و زیر پوستی الگوهای صمیمی ما را دچار خلل ها و ناهنجاری هایی نگشته اند؟

با این حال ، شناخت و چگونگی تلطیف و ترمیم پیله ها و سازه های ابریشمی و انسانی مغزها ، موهبتی است که می تواند با قوه‌ی درک و همیاری و مفاهمت شما جامعه ای را انسانی تر کند.

 

1- نقد تفسیری ، محمد تقی غیاثی

2- چهارچوبی تفکری که هیچگونه سوال و پرسی در آن ، راهی نمی رود.

3- نوعی چهارچوب آزادیخواهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد