حکایت های داماهی ، نه دامایی

یا آمال احوال عارفان

اما داماهی در شماره یک و دویی که در پیش روی شماست با همه سختیها سخن می گوید.

لازم است پیرامون نام داماهی اشاره ای بکنم چرا که این سوال برای خیلی ها باقی مانده که داماهی یعنی چه؟ و دوستی هم البته به گمانش که نام صحیح داماهی «دامایی» هست اما اشاره نکرده است که چرا؟ با این همه داماهی موجود اسطوره ای است که در دریای پارس می زیسته و به قول مولوی عمانش آرزو بوده است. «این آب و نان چرخ چو سیل است بی وفا/ من ماهیم، نهنگم، عمانم آرزوست» کلمه داماهی از دو بخش دا + ماهی ساخته شده است. حالا دا یعنی چه؟ 

در متون کهن فارسی مانند اوستا و بندهش (ترجمه مهرداد بهار) به دادار، دارا، رام و دام برمی خوریم. که دو کلمه دادار و دارا از اسم های اهورمزدا است. و رام یا راما که بعدها یکی از خدایان هندی می شود نام گاوی است که در اعتراض به جور اهرمن به آسمان می آید،‌گاو نخستین نخست به ماه پایه و سپس به خورشید پایه می رسد. او در اعتراض است و به فرمان مرتبت های آسمانی که از وی می خواهند به زمین برکت دهد و آنرا حاصل خیز سازد با این دلیل گردن نمی نهد که چرا زمین از جور اهریمن پاک نمی شود. من به زمین ناپاک،‌ برکت نمی دهم. تااینکه اهورامزدا در آسمان هیئت روحانی زردتشت را برایش نمایان می سازد و می گوید این مرد روزی به زمین خواهد آمد و زمین را از آلودگی پالوده میسازد. او می پرسد پس چرا این مرد را،‌ به زمین نمی فرستی . گفته می شود که هنوز شرایط برای حضورش مهیا نیست. بدین ترتیب رام،‌آرام آرام راضی می شود و به زمین برکت می بخشد.

رام یا دام که نام نخستین گاو است (در واقع نخستین چارپا) بعد در فرهنگ هندی به صورت راما یا رام ظاهر می شود. و از این روست که گاو در فرهنگ هندو آریایی موجودی مقدس است. کتاب رامایانا متن مناسبی در این زمینه هاست. این کتاب یکی از کهن ترین آثار هندی است. دام یا دا به معنای، دارنده و دهنده و برکت بخش می باشد. اشتباهاً دام را به عنوان تله نخوانیم که بشود دام ماهی. داماهی به معنای ماهی برکت بخش در جنوب و هرمزگان می زیسته است.

چهار روایت برای داماهی وجود دارد. در واقع چهار داستان از زندگی داماهی، که به عنوان ضرورت اینک به قسمتی از آنها اشاره می کنم.

داماهی موجودی بزرگ دریایی که ما هیچ تصور روشنی از او نداریم. در همین خلیج زندگی می کرده. این موجود به ملاحان و جاشوان راه عبور از گرداب «کوش» را نشان می داده و آنها را به سلامت به ساحل هند و زنگبار می رساند. در آن ایام که جحازها بادبانی بوده است (شش ماه گردش آب به سمت ساحل هند و شش ماه به سوی ساحل ایران است. و اگر جحازی به هر دلیلی در شش ماه اول سال به ساحل مقصد نرسیده بود، آب او را دوباره باز می گرداند.

پس داماهی در لحظات سخت و طوفان زای دریای بزرگ از راه می آمده و آنها را به سلامت می رسانده،‌نهنگی هم گویی در دماغه امید اینگونه می زیسته. اما چون غربی ها به علم نوشتن فرهنگ خود سخت پایدارند آن نهنگ، بزرگ می شود ولی داماهی کوچک می شود تا حد محله یی در شهر بندرعباس که هیچ کس هم نمی داند از کجا آمده است.

تنها شخصی که به این مسئله اشاره یی کرده عبدالرحمان جامی بوده که پس از سفرش از هند و کشمیر مدتی را در ساحل هرمز قدیم گذرانده و یک متن نمایشی برای مردم این منطقه نگاشته به نام «سبزه پری» که البته داستان را گویی خود جامی در برخورد با فرهنگ هندی ساخته است. این متن بنا به شهادت «بابا بریم» در جزیره هرمز در زمان کودکی وی موجود بوده است و از روی آن متن خوانده می شده و هر کس نقش خود را حفظ می کرده است.

امروز متاسفانه از سرنوشت این کتاب اطلاعی در دست نمی باشد.

یکی از حکایت های دیگر داماهی گویی این است که این موجود دریایی، جواهرات دریا را جمع می کرده و می آمده در ساحل دریا (همین گلشهر امروزی می ریخته) و مردم بومی ساکن ساحل، از فروش آن به نان و نوایی می رسیدند.

منصفی نیز در مورد داماهی داستانی نوشته است که البته در این داستان از شخصیت داماهی برای بستر سازی فضای عاشقانه متن استفاده شده و نقش تکثیر دهنده عشق بر دوش این موجود بی چهره در فرهنگ امروز ما گذاشته است.

به هر صورت داماهی نام محله ای در گلشهر نیست نام قسمتی از فرهنگ ماست که زیر خشت و خاک مدفون شده و همچون سایر افسانه ها و اساطیر ما نیاز به کاوش و غبارروبی دارد. امید ما این است که ماهنامه داماهی بتواند برای فرهنگ و ادبیات شفاهی ما به سمت مکتوب شدن گامی بردارد.

از دیگر اسم های صفحه یا ستون های داماهی هم حرفی بزنیم تا جای شبهه یی برای کسی باقی نماند که ما به توضیح آن را به شماره آینده موکول کنیم.

دی در واقع صفحه دو اولین شماره داماهی است که به معنای، آفرینش گر یا آفریننده می باشد. دی به مهر برگرفته از اسم روزی از ماه فارسی است که می شود آفریننده مهر (عشق). یا ستون جامه دران، جامه دران نام گوشه از دستگاه موسیقی ایرانی است. و در صفحه اول عنوان سرمقاله را البته با اجازه شما گذاشته ایم گپ هورخش که به معنای خورشید می باشد.

عنوان ستون و صفحه عکاسی و سینما نیز «اشو» می باشد. اشو را احتمالاً همه همشهری های ما شنیده اند . کاربرد این کلمه امروز روز در فرهنگ ما در هنگام عروسی ها و جشن ها به گاه رقصیدن است. حتماً شنیده اید « اشو، توبه» اشو لقب زردشت می باشد به معنای راستی و راستگویی. رقص در آیین ایران باستان یکی از مهمترین ابزار برای نزدیک شدن به اهورامزدا بوده است.

و رقصنده بعد از پایان رقص به آرامش می رسد و در حین رقص در خلسه و لامکان به سر می برد. «اشو توبه» نشان از این است که رقصنده توبه می کند و تمام پلیدی هایی که بر جسم و جانش رخنه کرده است را به زمین می ریزد و به سمت راستی و پاکی حرکت می کند.

حال اگر امروز درک دیگری از رقص داریم و این هنر به شکل مضحکی درآمده است این دیگر گناه رقص نیست چرا که به قول حضرت علی (ع) «اینها پوستین را برعکس پوشیده اند»

نمونه دیگر این رقص را می توان در سماع صوفیانه خداوندگار مولانا یافت.

با اینهمه در آستانه نوروز ایستاده ایم. عید بیاید رود عید تو ماند ابد/ عید تو پاینده باد ظل تو تابنده باد.

باد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد