هنر مصری

 نوشته: ارنست هنزگمبریش / ترجمه: حجت حاجی زاده

 

هر کسی می داند که مصر سرزمین اهرام است. همان کوههای سنگی که به عنوان نشانه های استوار از افق دور تاریخ پابرجا مانده اند.

هنوز دور افتاده و مرموز به نظر می رسند. آنها ما را بیشتر در جریان خود قرار می دهند و از سرزمینی می گویند که کاملاً ساخته و آباد شده بود و امکان ساختن این کوه های غول آسا برای پادشاهان وجود داشت.

از پادشاهانی متمول و نیرومند میگویند که هزاران هزار کارگر و برده را تحت فشار قرار دادند تا سنگ های غول پیکر را از معادن سنگ شکار کنند و آنها را با جان کندن به سوی محل ساخت بر روی زمین بکشانند و با ابتدایی ترین وسایل تا گوری که برای میزبانی از پادشاه آماده می شد منتقل کنند.

هیچ کس و هیچ پادشاهی اینقدر برای ایجاد دنیای یادبودی جاویدان پرهزینه و پرکار نبوده است.

در واقع ما از اهمیت ویژه اهرام درنظر پادشاهان و اهداف آنها اطلاع داریم.

پادشاه به خدایی اعتقاد داشت که آنها را تحت سلطه خود قرار داده بود و با رفتنش از این دنیا، از همان جایی که آمده بود به سوی خدا می رفت پس اهرام به سوی آسمان سر به فلک کشیدند تا در صعودش به بالا و به سوی خدا او را یاری کنند.

مصری ها اعتقاد داشتند که روح دوباره در آن دنیا به جسم بر خواهد گشت پس باید بدن را سالم نگه دارند و از فاسد شدن تن مقدس پادشاه جلوگیری کنند.

به همین خاطر است که آنها برای محافظت کردن از فاسد شدن و خرابی، تن را با روشی استادانه مومیایی می کردند و آن را با نواری از پارچه می پیچیدند و پادشاهی را مومیایی می کردند که هرم بخاطر او بنا شده بود و بدنش در یک تابوت سنگی درست در مرکز کوه سنگی غول آسا می خواباندند. همه جا  سر تا سر محل تدفین حروف افسون کننده نوشته می شد تا در راه سفرش به دنیای دیگر به او کمک کند.

مصری ها معتقد بودند که تنها حفاظت از بدن کافی نبود و اگر شکل و شمایل پادشاه هم حفظ می شد آنها دیگر مطمئن بودند که پادشاه زنده می شد و تا ابد زندگی می کرد. پس به مجسمه سازان دستور دادند که سر پادشاهان را بر روی گرانیت (سنگ خارا) سخت و با دوام بتراشند و آن را بر روی قبر قرار دهند جایی که هیچ کس آن را نبیند، آنجا هجی کلماتش عمل می کند، روحش در بین مجسمه قرار می گیرد و آن را زنده نگه می دارد.

یک کلمه مصری برای مجسمه ساز این بود: «او ـ که ـ نگه می دارد ـ زنده»

ابتدا این آیین ها برای پادشاهان محفوظ نگه داشته می شد اما بزودی اشراف زادگان و خاندان سلطنتی هم قبرهای کوچک خود را در ردیف های منظم دور تپه پادشاه به وجود آوردند و کم کم هر شخصی مورد احترام برای ساخت و تامین زندگی پس از مرگ خود گور گرانقیمتی را سفارش داد جایی که بدن مومیایی شده اش در آن نگهداری می شد محل اقامت روحش بود و هدایایی از قبیل غذا و نوشیدنی هم دریافت می کرد.

بعضی ازاین تصاویر و توصیف ها از دوران خاندان سلطنتی و قدیمی سلسله چهارم در بین زیباترین آثار هنر مصری هستند. ابهتی در آنها وجود دارد که هیچکس نمی تواند آن را به آسانی فراموش کند. چیزی که به نظر می رسد این است که مجسمه ساز تلاش نمی کرده است در سبک و شیوه اش اغراق کند یا به وصفی گذرا بسنده نکرده است، او فقط به ذات و جوهره کار توجه داشته است و حتی کوچکترین بخش را با دقت قلم زده است.

شاید این فقط بخاطر تمرکز مطلق روی شمایل اصلی سر انسان بوده است که چهره اینقدر با شکوه و تحسین برانگیز به نظر می رسد.

علیرغم هندسه بسیار و شکل، کار آنها به هیچ وجه ابتدایی و قدیمی دیده نمی شود.

این ترکیب و آمیزه و نظم و ترتیب هندسی و دقت توجه در ذات و جوهره ویژگی همه هنرهای مصری است. ما می توانیم نقش های برجسته و نقاشی هایی که دیوارهای قبور را تزئین کرده اند را هم مورد بررسی قرار دهیم.

درست است، چیزی که قصد نشان دادن آن را نداشته اند و فقط برای روج یک آدم مرده بوده است ممکن است به سختی با یک اثر هنری تناسب داشته باشد اما در حقیقت این آثار به قصد لذت بردن خلق نشده اند.

همه هدف آنها زنده نگه داشتن بوده است. رسمی بود که وقتی انسان صاحب قدرت مُرد خدمتکاران و برده هایش او را در قبر هم همراهی کنند در واقع آنها قربانی شده بودند، به این خاطر که آن شخص باید با چیزی مثل یک قطار مناسب به دنیا می رسید و این بسیار وحشتناک و بیرحمانه بود و اینجا هنر برای نجات آمد و بجای خدمتکار واقعی خاک این زمین جانشین شد.

تصاویر و سبک ها در قبور مصری به این عقیده که برای روح در آن دنیا باید همراه و شریک زندگی مهیا کرد  ارتباط دارد و این اعتقادی است که در تعدادی از فرهنگهای پیشین هم پیدا شده.

این برجسته کاری ها و نقاشی های دیواری بطور خارق العاده ای تصویری روشن از زندگی که هزاران سال پیش در مصر وجود داشت را به ما می دهد و هنوز کسی که برای اولین بار به آنها نگاه می کند آنرا بسیار حیرت انگیز می یابد و دلیلش این است که نقاشان مصری برای تصویر کردن زندگی واقعی سبک هایی کاملاً متفاوت با ما داشته اند.

و شاید این به اهداف متفاوت نقاشیهای آنها ارتباط دارد که مجبور به کار و خدمت بودند. اما چه اهمیتی برای آنها داشت که بیشتر آنها زیبا نبودند اما ناقص بودند؟

این وظیفه هنرمندان است که تا جایی که ممکن است همه چیز را روشن و جاودانی می کنند.

قاعده ای سخت آنها را وادار می کرد هر چیزی که وارد تصویر می شد باید در کمال وضوح ترسیم و از زاویه دید خاص خودش بیان می شد.

حالا به اثری که این عقیده بر روی تصویرگری بدن انسان داشت توجه کنید.

سر از نیمرخ آسانتر دیده می شد پس از یکطرف آنرا ترسیم کردند. اما اگر به چشم انسان فکر کنیم آن را از زاویه روبرو مجسم می کنیم، در نتیجه یک صورت همراه با چشم در بغل صورت قرار داده شده بود.

نیمه بالایی بدن، شانه ها وسینه ها از  روبرو بهتر دیده می شوند، در این صورت ما می بینیم که بازوها چگونه به بدن متصل شده اند. اما دست ها و پاها هنگام حرکت از بغل واضحتر مشخص می شوند و این دلیلی است که چرا مصری ها در این تصاویر، اعجاب انگیز و پیچیده به نظر می رسند.

هنرمندان مصری تجسم پاها را هم از خارج مشکل یافته بودند، آنها طرح کلی یا پا را از نوک انگشت تا بالا را ترجیح دادند. بنابراین هر دو پا از داخل دیده می شوند و به نظر می رسد این آدم برجسته شده دو پای چپ دارد.

نباید تصور شود که هنرمندان مصری فکر کرده اند انسان بدین شکل است. آنها صرفاً قاعده ای را دنبال کردند که به آنها اجازه می داد هر چیزی را که در انسان مهم می دانند را ترسیم کنند و شاید این پایبندی بی چون و چرا به قانون به اراده سحر آمیزشان ربط دارد. اما چگونه یک انسان کوچک و قطع عضو شده می تواند هدایای مورد نیاز مرده را دریافت کند؟! یکی از بزرگترین چیزهایی که در هنر مصری مشاهده می کنید این است که به نظر می رسد همه مجسمه ها نقاشیها و سبکهای معماری در مکانی قرار داشته اند که همه از یک قانون اطاعت کرده اند. البته ما آن را به عنوان قانون می شناسیم که به نظر می رسد همه مردم از آن اطاعت می کردند. واقعاً خیلی دشوار است که در چند جمله توضیح دهیم سبک چیست و چه چیزی آن را به وجود می آورد و آن چه قانونی بوده است که کوچکترین آثار هنری مصر را تحت الشعاع قرار داده است.

سبک مصری قواعد جدی و سختی را در بر می گرفت که هر هنرمندی باید از سنین جوانی آن را یاد می گرفت. مجسمه های نشسته باید دستهایشان روی زانوانشان قرار داده می شد. مردها باید با پوست تیره تری نسبت به زنان نقاشی می شدند، خدای آسمانی (رب النوع) باید مثل یک باز (قوش) یا سر یک باز نمایش داده می شد. هر هنرمندی باید هنر زیبا نویسی (دستخط) را یاد می گرفت. او باید تصاویر و نمادهای هیروگلیف (نشانه تصویری) را به طور واضح و دقیق بر روی سنگ می تراشید. زمانی که او همه این قواعد را یاد گرفت دوره کارآموزشی اش پایان می یافت.

هیچکس چیز متفاوتی را نمی خواست و هیچکس هم از او نمی خواست بدیع و مبتکر باشد، بر عکس احتمالاً او به این نکته توجه داشت که بهترین هنرمند کسی است که بتواند مجسمه هایش را تبدیل به یک اثر جاودان و تحسین برانگیز از گذشته کند.

بنابراین این اتفاق افتاد که در طول سه هزار سال یا بیشتر هنر مصری تغییر بسیار اندکی کرد.

هر چیزی که در روزگار اهرام به عنوان اثر خوب و زیبا نگهداری می شد به همان شکل خوب و زیبا پس ازهزاران سال باقی مانده است واین یک واقعیت است.

الگوهای جدید ظاهر شدند و هنرمندان موضوعات جدید را مطالبه کردند اما سبک بیان و تصویر کردن انسان و طبیعت در اصل به همان شکل باقی ماند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد