غلاف تمام فلزی

 :: شکوفه رنجبر



غلاف تمام فلزی  (Full Metal Jeaket) فیلمی است که سبک ساخت آن با آثار دیگر کوبریک 

تفاوتهای زیادی دارد. اصولاً یکی از قوانین سینمای کوبریک این است که او هر آنچه را بخواهد بگوید در قالب کنایات و با صورت مبهم و تفکر برانگیز از خود آن واقعیت مطرح می کند. این  موارد در این فیلم نیز رعایت شده اند اما آنچه بین غلاف تمام فلزی و سایر آثار کوبریک تمایز به وجود می آورد نحوه روایت فیلم است. دراین فیلم حقایق و وقایا به صورتی مرسوم تر و قابل لمس تر در قالب یک جریان مشخص داستانی نمایش داده می شوند. این البته با توجه به فضای فیلم و اینکه درباره پدیده ای چون جنگ ساخته شده طبیعی به نظر می رسد و نمی توان این قضیه را عیبی در کار کوبریک دانست.

اتفاقاً این موضوع، موقعیت سنجی کوبریک را نشان می دهد.  او حاضر شده به خاطر موضوع داستان فیلمنامه قواعد خودش را بشکند و به شیوه ای که شاید بتوان آنرا شیوه معمولتری دانست فیلم بسازد. اما با این حال کوبریک از بیان مسائل به صورت کاملاً سرراست و واضح خودداری کرده و چون همیشه ،‌ بیننده پس از دیدن فیلم به تفکر وا داشته میشود.

داستان کلی فیلم درباره سربازان آمریکایی و جنگ ویتنام است. این موضوع را بسیاری از فیلمسازان مورد توجه قرار داده اند و اتفاقاً اکثر آثاری که در این زمینه ساخته شده،‌لااقل آثاری خوش ساخت هستند اما غلاف تمام فلزی فاکتورهای دیگری را داراست که آنرا از بقیه فیلمها متمایز ساخته است.

شخصیت پردازی و سیر تحول شخصیت ها در این فیلم از مواردی است که با دقت خاصی رعایت شده. در این فیلم نمی توان شخصیت اصلی یا همان قهرمان را یافت زیرا بنای فیلم بر آن است که داستانی را بدون قهرمان قرار دادن شخص یا اشخاصی روایت کند.

داستان توسط یکی از سربازان که بعداً توسط فرمانده «جوکر» نامیده می شود روایت می گردد. پادگان آموزشهای نظامی اولین محلی است که در فیلم با آن مواجه می شویم به علاوه تعدادی سرباز که موهایشان را به تازگی از ته تراشیده اند. همه به صف ایستاده اند و فرمانده «هارتمن» وارد می شود. رفتار هارتمن بسیار خشن است. او رفتاری کاملاً دیکتاتور منشانه دارد و به قول خودش این یکی از اصول است که هر سرباز باید آنرا رعایت کند وگرنه نمی تواند به دفاع از میهن خودش بپردازد. هارتمن در واقع استعاره ای است از دولت آمریکا و در مقامی کلی تر استکبار جهانی. در همان صحنه های اولیه می بینیم که هارتمن اسم هر سرباز را می پرسد و برای هر کدام نامی جدید انتخاب می کند که  از این به بعد آنها را به این اسم می شناسد.

سربازی به نام لورنس که اشراف زاده ای چاق و به قول معروف بی خاصیت است از جمله افرادی است که هارتمن با او مشکل دارد. لورنس که بعداً «پایل» نامیده می شود در واقع استعاره است از مردم بی گناه جهان که در چنگال استکبار به تدریج تغییر هویت می دهند.

این تغییر اساسی اولین قدم هارتمن و اولین حربه استکبار در درهم شکستن هویت ملل است. پایل به تدریج در اثر تعلیمات هارتمن و درد دستشویی به انسان دیگری تبدیل می شود و در صحنه ای از فیلم در حالیکه رو به روی نگهبان شب و در دستشویی نشسته فریاد می کشد:‌ ما در دنیایی از کثافت ها زندگی می کنیم. این یکی از نتایج تعلیمات خشن و نظامی هارتمن و در واقع یکی از نتایج استکبار است و وقتی که با تفنگی پرهارتمن وسپس خودش را می کشد این واقعیت و اثر مهلک آن بر ما روشن می شود.

سربازان در اولین صحنه فیلم بسیار ناراحت و غمگین تصویر می شوند د رحالیکه موهای آنان را می تراشند موسیقی ای شنیده می شود که خواننده آن سربازان را به جنگ کردن و دفاع از میهن فرا می خواند که شنیدن این آهنگ بر روی تصاویر غمگین سربازان در حال تراشیدن موهایشان پارادوکس زیبایی است که در واقع تناقض نشان می دهد که مردم اما علیرغم میل باطنی خود به همان راهی می روند که به آنها گفته می شود بروند تا واقعیت را آنطور که می خواهند باشد جلوه دهند.

در پایان فیلم همان سربازانی که در ابتدا انسانهایی عادی و معمولی بودند به موجوداتی تبدیل می شوند که به یک ویتنامی در حال جان دادن هم رحم نمی کنند و نشان می دهند که شاگردان خوبی برای هارتمن بوده اند.

اما در باب روایت می توان اینگونه گفت که روایت فیلم نه در راه بیان وقایع و تشریح آنها که در راه نشان دادن تغییر تدریجی سربازان و پوچ شدن شخصیت آنها گام بر می دارد. تصویر کردن روند تحلیل رفتن سربازان از هر نظر مهمترین هدفی است که کوبریک برای بیان آن واقعیت بزرگی که در دنیا در حال وقوع است و جنگ ویتنام هم یکی از مصداق های آن بود،‌دنبال می کند و برای نیل به این مقصود از عوامل زیادی بهره می برد.

پایل خودش را می کشد در حالیکه دوره خود را تمام کرده اما بقیه که به جبهه اعزام می شوند. در آنجا با سربازانی مواجه می شوند که به مراتب خشن تر و نظامی تر از آنها هستند، شاید این یکی از اثرات در جبهه جنگیدن است که همین جبهه بعداً روی سربازان جدید هم اثر می گذارد.

کوبریک برای بیان حقایقی که در نظر دارد از تضادهای مختلفی استفاده می کند چرا که اساس آنچه در حال رخ دادن است و جهان را به سوی تباهی می کشاند بر تضاد پایه گذاری شده است. این تضاد را در جنبه های مختلف فیلم می توان دید.

از نظر صحنه پردازی و استفاده از رنگها بهترین مثال صحنه ای است که پایل تفنگ را در دهان خودش می گذارد و در حالیکه سرش را به دیوار سفید دستشویی تکیه داده شلیک می کند. در فضای پادگان که همه رنگها مرده و بی روح اند خون سرخ پایل بر دیوار می پاشد و منظره ای ایجاد می کند که بسیار دلخراش است. این قرمز روشن تضاد زیادی با رنگهای  قاب دوربین دارد که به خوبی مقصود کارگردان را  بیان می کند.

موسیقی فیلم که به صورت Sound Track  انتخاب شده هم همین حالت را دارد. آهنگی از گروه رولینگ استونز (Rolling Stones)که در تیتراژ پایانی می شنویم یکی دیگر  از مصداقهای تضاد طلبی کوبریک در این فیلم است.

به طور کلی غلاف تمام فلزی سعی دارد به بهانه نمایش جنگ امریکا و ویتنام مسئله همگانی تر و بزرگتری را بیان کند،‌ که کارگردان با استفاده از مهارت خود به خوبی این وظیفه را به انجام رسانید و نه تنها فیلمی متفاوت که دنیایی متفاوت را برای ما تصویر کرده. جهنمی که در ویتنام به وجود آمد نه فقط برای ویتنامی ها که برای آمریکایی ها هم بسیار سهمگین است.

شاید آمریکا توانست در ویتنام موفق شود اما واقعیت این است که در این جنگ بیش از مردم ویتنام امریکایی ها ضربه دیدند. و از آنجایی که این ضربه روحی بود و مسائل روحی از نظر رهبران این مردم کمترین اهمیتی ندارد پس ظاهراً هیچ مشکلی پیش نیامده است.

این درونمایه ای است که دغدغه اصلی کوبریک در این فیلم بوده. او با بسط دادن مسئله جنگ ویتنام ما را از خطری که تهدیدمان می کند آگاه می سازد و در همین حال تعهد و احساس مسئولیت خود را در قبال جهان و آنچه که می رود اتفاق بیفتد نشان می دهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد