سه شعر از عباس عبدی

سنجاقک مردن

 

باد

و حتی

مهتابی که در انتها

                        از آسمان آویزان است

و حتی نام هایی

بال در آورده اند

و شاخک هایشان را

به شیشه می سایند.

نام های روی بام

پیاده رفتنی که بس است

سطلی خیس

که هادی رودخانه است

                        به نقطه کور

و رحم ندارد

مجال نمی دهد به هیچ اسم

و هی می شمارد از ده

می شمارد از چشم بند

خاکستر مرا

            پرنده ی اتفاق

بال بزن از تیر

بزن از باران

گذشته باش پیش از ظهر

از رودخانه روز

گذشته باش از آبشار اسم ها

و ریخته باش

به عادت مالوف

در دهان جیک جیک شان

ملخ زنده باد

سنجاقک مردن در میدان

تو هم حتی

خیال کرده ای

که صحنه کامل نیست

و با شمارش آتش

چشم باز می‌کنم از چشم بند

در انتهای پیاده رویی که می چرخم

در ابتدای چرخشی که سوت می زنم

به منقار می برم

انگشت اشاره ام

علامت صبحم، سلام، سلام

که نیستم سلامت کنم

و بپیچم در ملافه های باد:

                                    بام های بند

                                    سال های بعد

                                    لحظه های همین حالا.

 

18/1/83 قشم

ادامه مطلب ...

در ماندگی تجسم بندر / احمد کارگران

به بهانه نمایشگاه گروهی تجسمی (خرداد 83)

 

تلاش جدی برای حضور در عرصه هنرهای تجسمی فعلی است همراه با تقدیر فراوان. آنان که مانده‌اند،‌ ماندنشان را باید ستود، چرا که فضای سختی را در پیش رو داشته‌اند با این همه نمی‌توان از آنچه در پیشبرد هنرشان موثر است غافل باشند چرا که فضایی محدود تلاش مضاعفی را می‌طلبد.

هنرهای تجسمی در کنار سایر هنرها همچون نمایش و موسیقی در این خطه، هنری است نو پا تر. این هنر فاقد پیشینه منسجم و مشخصی در گذشته‌های نزدیک است آن چه بوده تنها در قالب نقوش تزیینی و یا فرم‌های کاربردی در پوشش ظاهری و صنایع دستی است که با توجه به جغرافیای محیطی نوع خاصی از رنگ و فرم را به خود گرفته، کاربرد رنگ هایی گرم و مکمل نشان از تاثیر پذیری ذهن هنرمندانه انسان جنوبی از جغرافیای پیرامونش است، لیکن آن چه را تحت عنوان شکل مدون شده و عینیتی بارز از هنرهای تجسمی می‌نامیم سابقه کوتاهی بیش ندارد که با تلاش هنرمند مینابی حسین احمدی نسب آغاز می‌گردد. از آن پس سال‌ها این حرکت بی ادامه می‌ماند تا آنکه اولین فارغ التحصیلان آکادمیک نقاشی آغازگر حرکت تازه می‌گردند. اینان با تکیه بر دانش آکادمیک خود سعی در ایجاد نوعی نگرش و خوانش جدید از هنرهای بصری می‌نمایند، شاید سال‌های پر ثمر تجسمی همان سال‌های آغازین باشد که نسل جدید را معرفی می‌نماید.

ادامه مطلب ...

[ویژه نامه کورش گرمساری] گپ هورخش

:: ابراهیم پشت کوهی


بر آن شدیم که در سوگ از دست شدن یکی از هنرمندان هرمزگانی(کوروش گرمساری) ویژه‌ای از زندگی و آثارش را به چاپ دهیم. در این راه دوستانی ما را یاری کرده‌اند که از همه مهم تر تلاش علیرضا محسنی پور که اگر نبود ، امکان آن اندک بود. و دیگر تلاش بی دریغ حسن بردال و با سپاس از همه‌ی آنانی که یارمان بودند در این راه.

با این همه آن چه گرد آمده است صدای نور پیرامون زندگی و نگاه گرمساری است نه نقد موشکافانه آثارش.

چه می توان کرد که دوستان گرمساری هنوز از شوک حادثه در نیامده‌ اند. و شاید پرداختن به آثار گرمساری مدت زمان بیشتری را می طلبید، با این همه آنچه گرد آمده پیام عشق و ستایش دوستان مرحوم است که جای خالی‌اش را سخت تهی می‌‌بینند.

ویژه‌ی گرمساری در حقیقت ستایش انسانی است که بی‌دریغ کار می‌کرد.

در این شماره مطالبی پیرامون زندگی گرمساری می خوانید، بخشی از عکس‌های کوروش را به چاپ رسانده‌ایم که اکثراً برای اولین بار به چاپ می‌رسند.

 باشد که در آتیه به بررسی آثار کوروش گرمساری عکاس و فیلمسازی که می رفت در سینمای جوان ایران به چهره‌ای قابل اتکا تبدیل شود پرداخته شود.

پس پرداختن به آثار و واشکافی دقیق آنها بماند برای فرصتی دیگر.

[ویژه نامه کورش گرمساری] علی رضایی

پرنده‌ای از شاخه رها شد و برگ‌ها به سوگ نشستند. درخت پنجه در خاک فشرد تا نلرزد و بتواند مرثیه‌ای در گوش باد بخواند، و باد که هم نفس جزیره و دریا و کوه نخلستان بود سراغ پرنده‌ای را می‌گرفت که نگاهش را از پولک‌های ماهی تا مداد پاک کن‌های جا مانده در کپرها پرواز می‌داد.

دلم برایش تنگ می‌شود نه گاهی که همیشه، باید جایی پیدایش کنم کاش می‌شد پشت ترک موتورش بنشینم و توی راه نشانیش را از خودش بپرسم.

نامم کورش، بقیه را می‌دانم مثل همه بچه‌های این دیار است؛ با آب و آفتاب و خاک پیوندی دیرین دارد. از آن هاست که خودشان برای خودشان شناسنامه می‌نویسند.

مشق‌هایش را هم خوب می‌نوشت و می‌آورد تا برایش خط بزنند. نمی‌دانم صدایش از کجا می‌رسد: هستید؟ چند عکس تازه دارم می‌خواهم آنها را ببینید. هیچ چیز کهنه در نگاهش نیست با این حال چند تا از عکس‌ها دست‌هایش را که جلو می‌آورد تا عکس‌ها را جمع کند بوی گل یاسمین از انگشتنش چکه می‌کند.

باز که دسته‌گل به آب دادی ، این صحنه اضافی است.

فیلمش را پاک می‌کند، از همه ذهن‌های خالی پاک می‌کند و پروازی دوباره.

از کودکانی که از مدرسه‌ای دور بر می‌گردند سراغش را می‌گیرم، می‌گویند از ساحل کوه تا قله دریا جای پایش هست.

یکی از بچه‌ها که از نگاهش عسل می‌ریزد انگشت روی تقویم آویخته به دیوار می‌گذرد.

دختری با مشک آب. تشنگی سر ریز می‌شود، به سوی جهله می‌روم روی همه آنها را امضاء کرد.

انگشت به خاک می‌زنم باید اینجا باشد. یکی می‌گوید: عجب کوچ زیبایی. پس نباید پایبند این یک وجب خاک باشد.

به خانه که می‌آیم دو تا از عکس‌هایش را پیش رو می‌گذارم و به آنها خیره می‌شوم.

کاش روبرویم می‌نشست و می‌گفت برایم انتخاب کن، انتخابش می‌کنم قلم را بر می‌دارم تا مثل یک قلب تیرخورده بر تنه درختی پیر او را حک کنم. قلم فرمان نمی‌برد: بگذار پرواز کند، بعدها صدای پر زدنش را زیباتر از این نقش می‌بینی.

از هر پنجره‌ای خیره می‌شوم شاید بیاید، شاید کیفش را باز کند تا بوی این خاک و این مردم ببارد.

چند روزی است که پیدایش نیست، از برگ‌ها می‌پرسم با بغض می‌گویند: سر شما سلامت باد! نگاهشان می‌کنم و به تلخی می‌گویم شوخی ظریفی است، چون این جا هیچکس سر سلامت به گور نمی‌برد.

 


[ویژه نامه کورش گرمساری] منصور نعیمی

بِی کوروش:

« از اینها پیش هم مرگ بود و خواهد ماند. اگر باشیم یا نباشیم او خواهد بود. مرگ مگر جزاست و بدعا کردن به عمر.»

(لقمان بایت اُف)

 

خوشا آنان که با تصویرشان در قاب‌های سینما زنده ماندند و از مرگ در عالم طبیعت رهایی یافتند و جاودانه گشتند. تصاویر سینما همانند زندگی واقعی سرشار از تحرک و پویایی اند. جاودانگی آثار هنری،‌ پاسخی است بر مسیر زندگی در عالم واقعیت. در عالم مادی که قلمرو طبیعت است، همه چیز در حال ترکیب و تجزیه به سر می برد. اما دنیایی که توسط تخیل هنرمندان آفریده می‌شود، نامیر است.

زنده یاد کوروش گرمساری با مجموعه عکس‌ها و فیلم‌های به یاد ماندنی خود، هرگز از خاطره‌ها محو نخواهد شد. و آنچه را که هرگز نمی‌توان به دیده شک نگریست، هنرمند بودن وی است.

هر چند کوروش در سانحه‌ای دل خراش جان باخت، اما با نمایش فیلم‌ها و عکس‌هایش، جانی دوباره گرفت و تولدی دیگر باره، که میرایی در آن جایی نخواهد داشت را از آن خویش ساخت.

کاشکی هستی زبانی داشتی

تا زمستان پرده‌ها برداشتی

کوروش گرمساری در عمر اندک خود به دوران جوانی، سرشار از نشاط کاری بود. بازمانده‌ی تلاش وی، صدها قطعه عکس و اسلاید در خور توجه و قابل تامل، و فیلم های کوتاهی چون:

تصویر توانستن، جهله، آوای خاک، یاسمن گل، از ساحل کوه تا قله دریا، تسبیح یادگاری، روزی مدرسه ای، محرم (رقص جهله)، پری شفابخش، ... و چند کار ناتمام که از آن میان نیمه حرفه‌ای و مطرح در انجمن سینمای جوان و صدا و سیما قرار داده اند.

روان شاد کوروش بیشتر عکاس بود تا فیلمساز. عکس‌های کوروش در کار آخرش (از ساحل کوه...) نشان می‌دهد که عکاس چیره دستی به ویزور نگریسته و موضوع را جانانه ثبت کرده است.

اصولاً بدون برخورداری از صداقت، ابداع هیچ کاری ساخته نیست. و این شرط هنرمند بودن صداقت است. صداقت به خود و اندیشه خویش. هنرمند به هنرش، هرگز به دیده‌ی لذت و ارضای نیازهای صرفاً استتیکی نمی‌نگرد. و هنر را وسیله ای برای پر کردن ساعات بیکاری (فراغت) به کار نمی‌گیرد. و شادروان کوروش گرمساری از این دست بود. او عکاسی را تفنن نمی‌دانست و عکس را با علم به زیبا شناسی می‌آفرید. کوروش از محک تجربه بیرون آمده و می‌رفت تا کاری کند کارستان.

اما هیهات...

آنچه در بیشتر کارهای گرمساری مشهود است، دوست داشتن و ابراز محبت با ساده ترین شکل آن، ولو شده با سمباندن چند گل یاسمن و انداختن آن بر گردن دخترکی، و یا ره‌آورد چند گوش ماهی پراکنده در ساحل، و یا پاشیدن کاسه ای آب پشت سر مسافر، و یا دادن فنجانی چای به کارگران ساختمان. از این جاست که پی می‌برد محبت و دوستی خریدنی نیست و با پول و ثروت نمی‌توان به آن رسید.

و اما «تصویر توانستن» یکی از فیلم‌های خوب و روان زنده‌یاد کوروش گرمساری است که داستان مستندی است از کودکی که بر اثر سانحه (تصادف)، جفت دستان خود را از دست می‌دهد، و با تلاش خواهرش که از وی بزرگتر است، خواندن و نوشتن و نقاشی و دیگر امور روزمره را می‌آموزد. پاها کار دست را می‌کنند و بی نیاز از یاری دیگران به حیات خویش ادامه می‌دهد.

فیلم با یک تراولینگ از پس پنجره‌های کلاس‌ها آغاز و سپس وارد یکی از کلاس‌ها می‌شود.

اسکندر کودکی بی دست را با حصیری وارد کلاس می‌کنند و درس آغاز می‌شود. نوشتن با انگشتان پا شروع می‌گردد و خواستن توانستن است. اسکندر با تلاش خانم معلم و فداکاری خواهرش درس فرا می‌گیرد و به مراتب کوشاتر و موفق تر از بقیه دانش آموزان خود را می‌نمایاند.

فیلم از فیلمنامه‌ای محکم و منسجم برخوردار است که با یاری «نجیبه نعمتی» نوشته شده است. فیلم برداری و نورپردازی خوب احمد خدابخش نیز به آن کمک بسیار کرده و تدوین چند باره‌ی آن توسط «منصور نعیمی» با وسواس‌های ویژه گرمساری، از ارزش‌های بالای تصویر توانستن است که در مجموع کارگردانی شایسته و درخور توجه کوروش و سرمایه گذاری سیمای مرکز خلیج فارس، فیلم به سومین جشنواره‌ی تولیدات محلی سیمای جمهوری اسلامی ایران راه می‌یابد و مورد توجه هیات داوران جشنواره قرار می‌گیرد و به کسب جوایزی به عنوان بهترین فیلم مستند داستانی نایل می‌آید.

به کارگیری آگاهانه فضا و آدم ها از خصوصیات کاری گرمساری به شمار می‌آید و از همه مهم تر، اخلاق و فروتنی.

یادش گرامی و روانش شاد، از آن رو که خود تصویر بود از توانستن.

ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

[ویژه نامه کورش گرمساری] امیرعلی جوادیان

در بررسی آثار مرحوم کوروش گرمساری با توجه به شخصیت هنری او و با توجه به گرایشان هنریش چند مطلب بیش از پیش نمود می کنند.

ـ هویت فرهنگی:

قبل از هر چیز از بحث تکنیکی آثار مرحوم گرمساری تعهد او نسبت به ثبت تصاویری که همگی در راستای شناخت هویت فرهنگی مرز و بوم خود دارد. نگرش قوم نگاری با کادرها و ترکیب بندی های جا افتاده از امتیاز ویژه آثار ایشان است. دغدغه گرمساری در ثبت هویت جغرافیایی منطقه خود در زندگی و آداب و روسم جایگاه نگرش او را ویژه تر کرده و از طرفی رنگ شناسی به جا و کادرهای مناسب در انتقال پیام فرهنگی ایشان رساتر نمود می کند. به هر حال در حیطه عکاسی مستند اجتماعی عکاسانی که تعهد فرهنگی به این مرز و بوم دارند که بتوانند هویت فرهنگی را به این شکل زیبا ارائه دهند نشانه تعهد هنرمند است و سفرهای متعدد او به جای جای این مرز و بوم و به خصوص منطقه زندگی نشانگر تعهد او به مردمش است و ا و را در ردیف هنرمندان مردمی جای می دهد که هم دوش مردمش در شادیها و غم ها همراه مردم است و زنده باد به این چنین هنرمندانی که در هر رشته هنری که هستند با ثبت زندگی و فرهنگ این مرز و بوم که به حق ایران جزو کشورهایی است که از ویژگی های زندگی اقوام مختلف برخوردار است وهنرمند عزیزمان مرحوم کوروش گرمساری خیلی خوب جایگاه خود را ترسیم نموده است.

ـ تکنیک هنری:

با توجه به نگرش مثبت هویت فرهنگی مرحوم گرمساری و ثبت تصاویری از فرهنگ و زندگی مردم این مرز و بوم با نگرش به تکنیک هنری ایشان خیلی خوب استوار و محکم به خدمت دیدگاه ایشان آمده، کادربندی مناسب ، انتخاب رنگ به جا و کادربندی بسیار مناسب و جا افتاده گویای تسلط این عزیز به هنر عکاسی دارد و او را در ردیف عکاسی متعهد و با تجربه و دلسوز فرهنگ جغرافیای خود رقم زده و او را در ردیف عکاسان حرفه ای خوب به شمار می رفته است. روحش شاد و روانش روشن باد.

ـ تسلط او به چند هنر:‌

از آنجایی که بنده مدتی با او همره و زندگی کرده ام لذا از خوی و منش والای او در برخورد با همکاران اطلاع کافی دارم. فردی دلسوز نسبت به دوستان و هم خویشان و دغدغه او در برآورده کردن خواسته های دوستان عکاس

ان تلاش او را در فراگیری اصلاعات نسل آینده و تلاش او را در سینمای جوان بندرعباس بر همگان مشهود است. تسلط او به دو هنر در یک راستا، عکاسی و فیلم سازی از توانایی هنرمند اذعان دارد قطعاً بدون شک فقدان عزیز گرمساری به جامعه عکاسی ایران به سختی قابل تحمل است.

من به عنوان یک عکاس که با مرحوم در ارتباط بودم از تلاش او در هنر عکاسی واقفم و همچون گرمساری ها سالها می گذرد که همچون اویی که تعهد نسبت به فرهنگ مرز و بوم خودش دارد به وجود آید. به هر حال خواست الهی فراتر از خواست بندگان خداست. روحش شاد و روانش روشن باد.


[ویژه نامه کورش گرمساری] احمد حبیب زاده

درود بر کوروش عزیز. قبل از هر چیز باید بگویم که تو حق مراد و مریدی را به طور کامل اجرا نکردی و رفتی.

این بماند تا وقتش. (1) و اما ... نزدیک به یک هفته است که صدای مهربان و گام‌های هنرمندانه‌ات فضای همیشه داغ و شرجی شهر و استان‌مان را نمی‌شکافد تا خالق اثری جدید و به یاد ماندنی باشی و باعث غرور و سربلندی تمام کسانی که زمانی افتخار معلمی تو را داشتند و گروه هنری «اندیشه» که تو و همسر وفادار همیشگی ات را در آن انتخاب کردی و ساده زیستی. زمان می‌گذشت و تو برای دیار ـ استان ـ ایران و جهان افتخار می‌آفریدی و هرگز از یادمان نخواهد رفت. ولی افسوس و صد افسوس که خیلی زود از میان کسانی که تو را دوست می‌داشتند و قدر و منزلت هنرت را می‌شناختند اما توان آن را نداشتند که چگونه ابراز کنند. رفتی و حسرت بودنت را برای دائم بر دل آنها گذاشتی. مراسم خاکسپاری پیکر پاکت با شکوه تمام توسط یاران و دوستدارانت انجام شد.

ای کاش قطعه‌ای هم بود که هنرمندان بی نظیری همچون تو را در دل خود جای می‌داد.

 

1-   تو جوان رعنا می‌بایستی در مراسم پیرمردان و بزرگان حضور می‌داشتی نه پیرمردان در مراسم جوانان. به همین خاطر توان دیدن آخرین وداع را با تو نداشتم و از این بابت بی‌ نهایت عذر می‌خواهم.

 

خاک پای همه هنرمندان راستین سراسر ایران عزیز

احمد حبیب زاده

9/2/83 بندرعباس 

[ویژه نامه کورش گرمساری] علی محمد قاسمی*

خبر تکان دهنده و غیر قابل باور بود.

اشکهایم در زیر دوش آب سرد گم شد.

یادم باشد به هیچ رفاقتی دل نبندم و به هیچ خاطره ای دلخوش نباشم.

یک فنجان چای، بر سر یک میز،‌ با تصادفی کوتاه، سلام و احوال پرسی و تمام، خداحافظ، به امید دیدار، که اگر هم نشد، ماتمی نخواهد داشت.

از زمانی که برای فیلم جدیدم به میان جنگلهای شمال رفته ام، اسامی از ذهنم در حال پاک شدن است. خاطره ها نیز.

بعضی از اسامی در وجودم حک شده،‌ ابراهیم اصغر زاده، کوروش گرمساری و چند تایی دیگر...

نفر بعدی کیست؟ یادم باشد به خودم هم دل نبندم.

پرکن قدح باده که معلوم نیست

کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه

 


فیلمساز

[ویژه نامه کورش گرمساری] علیرضا کریمی صارمی*

کوروش گرمساری مرد دریا هنرمندی برخاسته از قلب دریا یا چهره ای مهربان، کلامی گرم و نگاهی بی ریا.

عکاس هنرمندی که به زندگی در جنوب را با گرمای وجود خود پذیرفته بود و نقطه به نقطه آن را از نزدیک لمس کرده و تصاویری زیبا ساخته بود. چهره مردان ماهیگیر و خنده همسران آنان را فراموش نمی کنم. در عکس هایش زندگی موج می زد، زندگی ی به صداقت آبهای نیلگون خلیج فارس.

گویا او برای ایجاد حسن زندگی، زندگی می کرد.

فرهنگ جنوب بخشی از دغدغه های اصلی او بود. همیشه تعدا زیادی عکس و اسلاید از قشم و کیش، زنان و مردان و بچه ها در دست داشت. فوری تصاویر را نشان می داد، تصاویر زیبا از همه چیز جنوب. هیچگاه آن عکس پسر بچه خندان جنوبی را که ماهی بزرگی در ساحل به دست داشت فراموش نمی کنم. هیچ گاه مجموعه عکس های نخلهای او که در عین ناباوری در کنار آبشارهای زیبا به تصویر کشیده بود را فراموش نمی کنم. هیچ گاه شادی مردمان او را از دریچه دوربینش فراموش نخواهم کرد زیرا او مرد زندگی و مرد زنده بودن بود او مرد نور و رنگ و حقیقت بود اما دل به دلدار سپرد و رفت و دوستانش را در عین ناباوری در میان بود و نبودش تنها گذاشت.

یادش گرامی و خاطره سبزش در روح و جان و اندیشه ما سبزتر باد.


*مدیر آژانس عکس ایران