پرچم فرشتگان در مداین به آب می رسد

در باب ضرورت داشتن تئاتر؛


::سیما نهنگ

 

جشن واره تئاتر در هرمزگان در حالی برگزار می شود که از یک سو می توان خوشحال بود که کارهایی که در این جشن واره قرار است به صحنه بروند قبلا به اجرای عمومی در آمدند ـ این اتفاق از آن جا که در سالهای گذشته کارهایی بودند که با پایان جشن واره با یک اجرا به کار خود پایان می دادند ـ میمون است. اما از سوی دیگر با دیدن کارها و گفت و گو با کسانی که اجراها را دیده اند دیگر باید دندان طمع را از دیدن اثری که مجذوبت کند کشید و پا به سالن گذاشت.

راستی چه شده است که تئاتر امسال فروغ سالهای پیش را ندارد و هر سال باید غبطه سال قبل را بخوریم.

انتخاب چهار اثر آن هم برای جشن واره ی هرمزگان با این پیشینه ی درخشان اگر نه فاجعه لااقل دردناک است.


سرکوب کردن خلاقیت، عدم استمرار و تشکل های تئاتری، محروم کردن نوآوری با کوته بینی، کم اهمیت تلقی کردن و در تنگنا نهادن تئاتر، دخالت افراد غیر مسئول، نداشتن شیوه و متد آموزشی برای جریان نو پا و کج فهمی افراد دیر پا، نگاه ابزاری ، چهارچوب بندی و خط کشی های خشک، سیاسی دیدن تئاتر، عدم توجه و بها ندادن به متخصصان و خاک خورده گان  این نحله، دخالت نداشتن نخبگان امر و از میدان به درکردن آنان به هر نحو، کمبود (نبود) بودجه و نداشتن محل مناسب علل آسیب دیدگی هنری است که در تسخیر و تزکیه روح و جان آدمی جایگاه بس رفیع دارد و به قول برشت؛ شریف ترین هنرهاست.

سوال این است: کی به یک تئاتر دائمی می رسیم. اصلا کی به ضرورت این که باید تئاتر داشته باشیم می رسیم.

آیا می شود در خیابان های شهر قدم زد و به ساختمان های تئاتر نگریست که از آن دولت نیست و به فلان گروه معتبر تعلق دارد. به ساختمان هایی که بیرون شان با معماری اسلامی و اسلیمی ـ نه معماری بی هویت که فراگیر شده ـ و درونشان با اجراهایی درخشان از شاهکارهای بزرگان جهان و خلق شاهکارهای جهانی چشم را نوازش دهد و غرور و هویت ایرانی ـ اسلامی تو را چون پرچم فرشتگان در ابرها به احتزاز در بیاورد. آیا می شود؟ شاید بعضی ها بگویند با دیدن هنر و پیشرفت غرب باد به مغزت خورده است اما نه،‌اگر حافظه تاریخی داشته باشیم یا مطالعه تاریخی، تمدن و پیشرو بودن ما هنوز هم ما را با این امید همراه می سازد که همیشه چنین نبوده و چنین نخواهد ماند.

متاسفانه عدم شناخت و مطالعه تاریخ و آشنایی نداشتن با جامعه شناسی مغرب زمین، عواملی مانند جنگ، ویرانی های به جا مانده از جنگ، ضرورت بازسازی پس از جنگ، پرداختن به اقتصاد و معیشت مردم، نزاع های سیاسی، لشکر کشی های  حزبی، غنیمت گیری پس از هر پیروزی انتخاباتی و گرفتاریهای دیگر اجازه نداده است چنان که شایسته است مسئولان کلان مملکت در ردیف بودجه دولت مبلغ مناسبی را برای این هنر در نظر بگیرند.

بحث بر سر این نیست که چقدر در حل مشکلات موجود موفق بوده ایم اما بی گمان تئاتر می توانست ـ می تواند ـ به حل معضلات اجتماعی و کمک به عاری ساختن جامعه از ناهنجاری سهم به سزایی به عهده بگیرد. امروز دیگر وقت آن است تا با نگاهی عمیق و آزاد اندیش این امکان را فراهم آوریم که تئاتر و ضرورت تئاتر در خانواده ها به عنوان یک اصل جا بیفتد.

هنوز خیلی از مسئولان ما تئاتر ندیده اند و این متاسفانه یک واقعیت دردناک است که هیچ کس متوجه آن نیست. و تعبیر خیل بی خبران از تئاتر برابر با لوده گی است. ما در برابر آیندگان مسئولیم و باید پاسخ گو باشیم. «چرا ضرورتی به نام تئاتر نداریم»

اگر در این شهر ماهها تئاتری به روی صحنه نرود کسی کک اش هم نمی گزد. اما وقتی سری به غرب می زنی می بینی در یکی از تئاترهای لندن از سال 1950 تا همین امروز هر روز نمایش «تله موش» آگاتاکریستی اجرا می شود.

شوخی نیست بیش از 55 سال است، همین اتفاق تبدیل به یکی از جاذبه های توریستی آن جا شده است.

بد نیست بدانیم در دهه هشتاد میلادی در مسکو بیش از ششصد گروه وجود داشته است. گروههایی که با حمایت مالی دولت و جذب گیشه به حیات می پرداختند. این ها فقط آمار نیستند واقعیاتی هستند که وقتی می شنویم دلمان به حال خودمان می سوزد. دوستی می گفت کره شمالی را ببینید کره جنوبی را هم ببینید اولی بمب اتم دارد نه تنها نتوانسته دنیا را تصرف کند بلکه مردمش از فقر و گرسنگی هم می میرند اما دومی بمب اتم ندارد صنعت دارد با LG، سامسونگ و کالاهایش... دنیا را تصرف کرده در هر خانه ای نگاه می کنی کالایی از کره جنوبی وجود دارد. من اما با احترام به صنعت و تکنولوژی معتقدم هنر در نهایت بر جهان حکومت می کند. وقتی که انسان خسته از ماشینیزم و مسخ شده در دنیای سوپر مدرن به درون خود رجعت کند متوجه می شود که آن چه او را تسکین می دهد نه اندوخته ی از ثروت است نه کالاهای گوناگون گرفته به خدمت. هنر است و تئاتر هنری است که ریشه در آیین و اسطوره دارد. هنری که خاستگاه آن طبیعت است و رجعت به خویشتن. وقتی که در نگاه دیونیسزوسی به تفکر آپولونی رجحان یافت وقتی که انسان امروز از خرد و خرده حساب های دنیایی رخت بست به مامن امنی احتیاج دارد که نیچه پیشنهاد می کند «شادمانی» روزی که شادی بر جهان حکومت کند بعید است در این دنیا فرا رسد اما هنر (تئاتر) می تواند با نشان دادن ترس و خشم و خنده و خوشحالی ما را به سمت حکومت «شادمانی» در جهان سوق دهد.

همه این ها برای مدح تئاتر نیست بلکه در ضرورت تئاتر است. در ستایش هنری است که ما با سرسری گرفتن و باری به هر جهت دانستن آن به خودمان و به آیندگان ظلم می کنیم. محروم کردن چشم از خلق صحنه ها و زیبایی هایی که خداوند در وجود انسان به ودیعه گزارده اگر کفران نیست پس چیست.

از روزی که شهرداری شهر 18000 نفری هولستبروی دانمارک تئاتر اُدن را با دادن انبار بزرگی در خود پذیرفت 39 سال می گذرد. تئاتر اُدن این شهر کوچک و پرت افتاده را در جهان به مکان معروفی تبدیل کرده است که فقط حادثه ای مثل بمباران هیروشیما می توانست آن را به چنان جایگاهی برساند. چند 39 سال دیگر باید بگذرد تا به پای شهر کوچکی در دانمارک برسیم؟

نهال امید را  از دلم بیرون می آورم و آن را چون پرنده ی بی تابی پرواز می دهم.

«نومید مشو که نومیدان را معادی مقدر نیست»

(استانداری،‌ شهرداری، اداره فرهنگ و هر نهادی یا تمام نهادها باید دست به یک اقدام انقلابی بزنند ساختمانهایی را بی چشمداشت در اختیار هنر بگذارند که سرمایه گذاری در هنر قرن ها سود ملی به همراه دارد.)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد