DIALOG گپ وگفت : عروسک گردان خانه ی عروسک من

وحید رضا زارع مهرجردی (ورزا مهر)

 

چی شد که تصمیم گرفتید برای بار دیگر لذت اجرای یک تآتر را تجربه کنید؟

دلایل مختلفی وجود داشت. شاید دلیل اول این بود که احساس می کردم اجرای یک کار خارجی سال‌هاست که جاش خالی مونده و می‌خواستم شروع کننده ی این بخش از نقیصه ای باشم که در تآتر استان وجود داشت. همیشه در مراحل مهمی که احساس می کردم تآتر ما به آن نیاز داره، آغاز کننده بوده ام؛ چه در ارتباط با حضور در جشنواره های غیر استانی و جشنواره ی فجر، چه تغییر در شیوه ی اجرایی نمایش‌های بومی با نحوه ی بیان دیالوگ ها به گویش محلی و چه درمسایل دیگری که اکنون به ذهنم خطور نمی کنه... و اما در مورد اجرای «خانه عروسک من» احساس می کردم فاصله ای بین جوان های تآتری امروز یا حتی پیشکسوتان و کار کرده های دیروز با کارهای نوعا کلاسیک و متون خارجی وجود داره؛ با این کار خواستم که انگیزه ای در دیگر جوان ها به وجود بیارم. البته به این معنی نیست که دیگران کار نکرده باشند، اما به صورت جدی و به صورت یک کار ماندگار که بتواند با تاکیدی خاص و با حساب و کتاب دقیقی انجام بگیره، متاسفانه وجود نداشت. پس وظیفه خودم دونستم که این خدمت را به تآتر استانم بکنم.


قریب به دو ساله که در اجرای خانه‌ی عروسک من، مدام وقفه می افته. چرا انتظارها اینقدر طولانی شده؟

من بیشتر دوست داشتم از دل کلاس هایی که برگزار می کردیم و یا شیوه های مختلفی که در اتــودها وجود داشت. به صورت یک کار تقریبا کارگاهی یا تجربی متولد بشه. بیشتر از اون که در وهله ی اول اجرا برای من اهمیت داشته باشه در یکی دو سال پیش بیشتر این قضیه بود که متون خارجی از جمله این متن را تحلیل بکنیم، وارد عمق شخصیت ها بشیم؛ شخصیت ها را تا اونجا که می‌شه به امروز نزدیک بکنیم و در بخش شخصیت پردازی ها، این خصوصیات را بیشتر در حرکت شان شکل بدهیم و نقش دیالوگ‌ها را کمتر بکنیم که به لحاظ این که این کار مبتنی بر متن است و متن یک امر اساسی در این نمایش است شاید کم‌تر در این امر موفق شده ام.

طبعا به خاطر موانع مختلفی که در یک کار دراز مدت می تونه وجود داشته باشه، در طول یک زمان بلند با یک گروه تقریبا سی، چهل نفره که هر کدام از این ها، فایل زمانی خاصی برای فعالیت خودشان در نظر دارند، وقفه هایی در این مورد ایجاد می شه. این ها زیاد روی من تاثیرات منفی نگذاشت بلکه چه بسا اگر می‌خواستم آن زمان خانه عروسک را کار کنم حتما به شکل دیگری کار می کردم. حالا که شما می‌گویید دو سال گذشته، حتما به یک شکل دیگه است. دو سال دیگر هم حتما تغییراتی در آن بوجود می آد چرا که همیشه ما در حال تغییر هستیم و همیشه به چیزهای تازه ای می رسیم چون انسانیم و این تغییرات لاجرم، اجتناب ناپذیره...

 

کدوم جاذبه ی ایبسن موجب شده تا خانه عروسک اولین اجرای شما از یک متن غیر ایرانی باشه؟

ببینید... ایبسن یک نمایشنامه نویسی است که به هر حال سعی می کنه شرایط اجتماعی دوران زندگی خودش را تغییر بده. نمایشنامه‌نویس جسوری که حتی موفق هم می شه تغییرات عمده ای در نوع نگاه مردم و جامعه اش ایجاد بکنه. من از این جسارت ایبسن خیلی خوشم می‌آد و بحث دیگر در این زمینه، توانایی ای ست که در بکارگیری تکنیک های قدرتمند فن نمایشنامه نویسی و در استفاده از دستمایه‌های نمادین و سمبلیک داره؛ از استعاره‌ها و از کنایه‌ها و از روی ناپیدای اشیا و شخصیت ها هم سخن می گه و بیشتر هم تاکید من این بود که این بعد را در نوع بازی‌ها با تجربه ای جدید که خود بازیگر ارایه می دهد بوجود بیارم...

 

اساس و شیوه شما در کارگاه های تآتر تمرین و آموزش چیه ؟

اساس بر کار تجربی خود افراد است. بسته به اینکه چقدر میل و علاقه به یادگیری مسایل بازیگری و شناخت و کشف خود داشته باشند و مبتنی بر اتودهای متعددی است که فی البداهه با فرمول های خاصی که در ذهن دارم در زمینه های مختلف طراحی می کنم و معتقدم اگر بازیگران را در اتودهای شخصی رها کنیم تا خودشان را جستجو کنند؛ آنوقت بازیگر به یک اکتشاف جدید، به یک زندگی جدید و فهم جدیدی از تآتر می رسه. در همیـــن اتودهاست که بازیگر توانایی هاش را که شاید خود او هم تا به حال متوجه آن نبوده، کشف می کنه و می تواند از کلیشه ها دور شود و به چیزهای تازه ای دست پیدا بکنه؛ به توانایی های حسی و ناپیدایی که با اصوات و حتی در نوع حرکت ابراز می‌کند تا روش جدیدی را در نوع بازی کشف کند... من نمی دانم؛ شاید در گذشته هم این کارها انجام شده اما من فقط می خواهم بازیگر بداند که راه رفتن فقط راه رفتن معمولی نیست، حرف زدن فقط حرف زدن معمولی نیست و نمایش هم فقط این نیست...

به قول آرتو ما برویم به رویاهای ناشناخته انسان دست پیدا بکنیم.

 

فکر می کنید تاثیر گروه در تآتر تجربی و کارگاهی شما چه اندازه است ؟

من الان حقیقتش زیاد پای بند به مساله گروه نیستم. از لحاظ سن و سال هم آنطور که روانشناسان و جامعه شناسان گفته اند شرکت و فعالیت در گروه زمان محدودی داره که می گذره. پس از انقلاب، خودم گروهی را تشکیل دادم و در تهران هم گروه داشتیم و تا سال 74 هم در یک گروه کار می کردیم. بعد از اون دیگه به این گروه ها زیاد اعتقاد ندارم. من اکنون به یکسری افرادی فکر می کنم که می توانند اعتقادات مرا متوجه شوند و درک کنند و خودشان هم با این اعتقادات، همراهی و همزاد پنداری داشته باشند و احساس کنند که واقعا موثر است و دارند یک اتفاق جدیدی را رقم می زنند... حالا هر کسی می خواهد باشد، در این برهه برای من فرقی نمی کند؛ چه جوان و چه پیشکسوت ها... حتی اگر پیشکسوت ها هم تشکیل گروهی بدهند فکر نمی کنم بنده چندان مایل باشم که عضو اون گروه باشم اما چه بسا اگر جوانی بخواهد من در کارش بازی کنم و ببینم که این به نفع تآتر ماست، ممکنه این اتفاق هم بیفته.

 

شما علاوه بر نویسندگی و کارگردانی تآتر، تجربه های موفقی هم در بازیگری داشته اید. چرا بازیگری را ادامه ندادید؟

خب، شرایطش فراهم نشده. من الان به شدت دلم برای بازیگری تنگ شده. شاید می‌خوام خیلی چیزهایی که در خلوت خودم به عنوان علاقه‌مند به بازیگری تمرین می‌کنم یا ارایه می دهم احساس می‌کنم در این زمینه هم می توانم تجربه جدیدی داشته باشم ولی اون فرصت و موقعیت لازم فراهم نمی شه... شرایطی با این میزان درکی که من از بازیگری دارم وجود نداره... و گرنه من حتما این کار را انجام می‌دادم. بازیگری یک امر بسیار مقدس و هم خیلی تغییر پذیر است. من الان نمی توانم مثل چهار، پنج سال پیش بازی کنم. باید حتما به چیزهای جدیدی دست پیدا کنم و به روز باشم. یک بازیگر توانا و خلاق بازیگری ست که گذشته خودش را به عنوان پشتوانه و تجربه داشته باشد اما همیشه در اندیشه خلق تجربیات جدید باشد...

این موقعیت فراهم بشه حتما این کار را انجام خواهم داد، هر چند که فکر نمی کنم اونقدرها هم بازیگر، نویسنده یا کارگردان موفقی باشم.

 

بازیگران نمایش شما چگونه انتخاب می شوند؟

ما یک سال فقط متن نمایش را می خواندیم و بچه ها تحلیل می کردند، اصلا تقسیم نقش رانداشتیم و همین حرف ممکن است انتظارات کسانی که این مطلب شما را می خوانند یا می شنوند را بالا ببرد اما آنجا فقط یک بحث آموزشی بود تا همه از هم چیز یاد بگیریم. توهمون جریان هست که آدم متوجه می شه چه کسانی آمادگی و توانایی بیشتری دارند که بتوانند بار سنگین یک نقش مهم نمایشی را به دوش بکشند. انعطاف بدنی، تیپ ظاهری و خصوصیات فیزیکی، استعداد و توانایی شان در دریافت مطالب و توضیحات کارگردان و البته ضریب هوشی در اینجا نقش بسزایی داره که اگر بازیگر از ضریب هوشی بالایی برخوردار نباشه، ممکن است خیلی... خیلی کارگردان را اذیت کنه.

و دیگه اینکه خود بازیگر هم صاحب فکر و صاحب نظر باشه. خب، این خیلی کارها را راحت تر می کند. آن وقت کم کم همان چیزی که شما به عنوان یک گروه ازآن اسم بردید، شکل می گیره. خوشبختانه به خصوص اون تعداد افرادی که پس از پالایش ها و غربال های مختلف در این گروه ماندند از این تیپ افردی بودند که خودشان هم ارایه دهنده ایده، نظر و یا تحلیل های گوناگون بودند، چه در بحث بازیگری، کارگردانی و چه در بحث طراحی صحنه، لباس و دیگر مسایل...

من معتقد به این هستم این بازیگر هست که باید به کارگردان ایده بدهد و کارگردان نباید حس های مختلف، حالت های مختلف و میزانسن های مختلف را به بازیگر تحمیل کند بلکه بازیگر باید آنقدر شیوه ها و روش‌های مختلف بازیگری را ارایه بده که کارگردان بتواند از میان انبوه توانایی های بازیگر گزینش و تکمیل کند.

 

یک بازیگر در تآتر شما چگونه می‌تونه شما را راضی کنه؟

البته این خیلی سخته... خیلی سخته چون من در تآتر از خودم هم گاهی خیلی دیر راضی می شم. برای من یک امر دلپذیر این است که یک نمایش را بگیریم و هیچگاه آن را اجرا نکنیم و روی اون کار کنیم و کار کنیم با شکل های مختلف یا اگر حتی اجرا می شه آن اجرا را تمرین کنیم و دو مرتبه اجرا کنیم. برای من دلپذیرتراین است که حتی هر شب یک نوع اجرا داشته باشیم. به یک شیوه اجرا بکنیم... فرض کنید سی تا «هلمر» داشته باشیم... سی تا «نورا» داشته باشیم... هر شب یک «نورا»، یک «هلمر» با یک شیوه بازی به روی صحنه بره. این توانایی را من در خودم می بینم که می تونه این امر اتفاق بیفتد.. لذا فکر نکنید تمام آن چیزهایی که من برای خانه عروسک در ذهن دارم همین است... اما محدودیت های زمانی، مکانی... و خود بازیگر ها و مسایل دیگر ایجاب نمی کنند.

شاید بعدا در یک کار دیگر، به شکل دیگر این را تحقق ببخشیم.. هر چند که بنده سال 67، 68 در تهران، منولوگ هفت صحنه ای "بر باد رفته" نوشته خودم را به هفت نفر دادم تا در هفت شب اجرا کنند اما اجرای هیچ کدام از آن بازی ها نتوانست مرا راضی کند و هیچ یک اجرا نشد... تا ببینیم بعدا چی می شه.

اکثر صحبت‌های شما حول محور کارگردانی‌تان بود... جایگاه میم. عین. دریایی نویسنده در کنار شاهکار ایبسن کجا بود؟

خب، خانه عروسک را بارها اجرا کرده اند. حتی از آن فیلم ساخته اند و در تله تآتر ها نمایش داده اند. افراد مختلف متنش را خوانده اند. حالا چه جایی داره که من بخواهم کار کنم؟ من چه حرفی برای زدن دارم با این نمایش؟

می‌خواستم به نوعی این نمایش را آدابته و حتی محلی کنم. این نمایش رافرض کنید اگر من ببرم و در آذربایجان غربی هم اجرا کنم، بدانند که این نمایش بندری است. شناسنامه بومی ـ محلی داشته باشد و با وجود این زبان و بومی خودم و ضمیمه کردن صحنه های محلی که مربوط به دیار و سامان خودم هست باز هم حرف از یک درد جهانی بزنم. دیالوگ هایی که این وجه را دارند و از این بعد برخوردارند را تلفیق کردیم؛ حرف هایی که می تونه شامل «هلمر»و «نورا»ی بندری‌ای هم باشه که درگیر این گونه مسایل خانوادگی در درون خودشان هستند.

خانه عروسک متن طولانی و مفصلی است که خیلی از شخصیت ها و مسایل شان را که من در اجرا حذف کردم، مد نظرم نبود؛ بلکه نکات مهمی وجود داشت که احساس می کردم جامعه ما هم درگیر همین مساله اند... دوست ندارم اسم پدر سالاری و مرد سالاری برده بشه. بیشتر دوست دارم بگویم فقط افرادی این گونه هستند. حتی ممکن است یک مرد عروسک خانه باشد ... گر چه در فرهنگ ما بیشتر این زن‌ها هستند که تابعه ای از مردها می گردند لذا وابستگی اقتصادی و اجتماعی آن ها نسبت به مردشان بسیار بالاست. همین وابستگی موجب شده تا مردها به نوعی از زن ها سو استفاده کنند و جاه طلبی های خودشان را بر آن ها تحمیل کنند، یعنی اون جا کسی ست که فقط یک فرد تصمیم می گیرد در حالی که در این خانواده... [در این لحظه نوار تمام شد و من پس از پایان صحبت ها متوجه آن می شوم ]

 

نام ایبسن، پسوندی با عنوان رآلیست نماد گرایانه داره... شما تا چه حدی به این اعتقاد دارید و چقدر در نمایش‌تان اعمال کرده اید؟

اصلا من فکر می کنم هیچ نمایشی رآل نیست... اگر به آن معناست که مطابق زندگی ست؛ نه تنها من که دیگرانی مثل مه یر هولد و آرتو هم این را مطرح کرده اند. بیشتر رویاها و تفکرات هنرمندانه است که این‌ها را شکل می دهند. استانیسلاوسکی که این حرف را می زد، شاید به اون جنبه از این قضیه نگاه می کرد که یک برشی از یک زندگی، یک بخشی از جامعه که آن هم به هر حال واقعی واقعی هم نیست. آن طور که ذهن من یاری می کنه خود لاوسکی هم به این مساله اذعان داشته.

اما در بعد نماد گرایانه اش، در واقع انگیزه و جرقه ای را در من بوجود آورد تا از این شیوه ای که ایبسن به کار گرفته، بتوانم بازی نماد گرایانه ای را خلق کنم که غیر از آن باشد که نمادها توسط اشیا و لباس ساخته شوند. البته ممکن است در مسایل دیگر هم، به کار گرفته شوند تاهارمونی و هماهنگی بین شیوه اجرایی با طراحی صحنه و یا حتی موسیقی ایجاد شود ولی وقتی بازیگر از بازی خودش نماد خلق می کنه، اشیا می توانند به همان حالت خودشان باشند و فقط کاربرد معمولی شان را داشته باشند.

 

اجرای «خانه عروسک من» تا چه حد به تآتر ایده آل تان نزدیک بود ؟

ایده آل نیست... اصلا ایده آل نیست... یک جستجوست که می خواهد چیزی را کشف کند. مثل کسی که برای کشف آثاری از زیر زمین، داره خاک برداری می کنه. ابزار و تکنولوژی ای که در دست داره به او اشاره می کنه اینجا هست!... چیزی هست!! که اگر بیشتر کند‌ و کاو کنی می‌رسی.. و من اکنون در این برهه هستم. آن چیزی را که می‌خواهم پیدا کنم می دانم چی هست ولی هنوز پیداش نکردم.

هنر تآتر بسیار عمیق و ژرف انگیز با ابعادی وسیع ست. لذا "خانه عروسک من " پایان قضیه نیست، پس ایده‌آل نیست.

 

اجرای یک تآتر پس از شش سال چطور بود؟ ... شش سال را اسلوموشن تصور کنید .

[باخنده ای آرام و کوتاه] والا .. عرض شود از 76 تا ... [نفس عمیقی می کشد] خیلی جسارت می خواد برای افرادی که در موقعیت من هستند... شاید من آن شجاعت دوران جوانی ام را الآن ندارم. به نوعی شاید دارم ریسک بزرگی می کنم. یک سابقه طولانی در امر تآتر و تحصیلاتی که در این زمینه دارم و... انتظارها خیلی بالا هست. انسان تا وقتی کاری نکرده ممکنه در نظر دیگران به گونه دیگری جلوه کند اما چی هست که در مرحله عمل پاسخ نمی دهد... ممکن است بخشی از این ها خود هنرمندان باشند اما بخش اعظم آن شرایط دیگری ست که اجازه نمی دهند آن ها خودشان را معرفی کنند... از این نظر برای بنده اصلا لذت بخش نیست و من در وهله ی اول اصلا دوست نداشتم که اسم من اینجا مطرح بشه بعنوان کارگردان...

از این نظر لذت بخش نیست چون ممکن است یک نوع تلقی هم پشت قضیه باشه که چه خواهد شد؟ و بعد از این چه اتفاقی خواهد افتاد؟

در دوران جوانی این چیزها برای من اصلا اهمیت نداشت و ممکن بود سالی ده نمایش هم روی صحنه ببرم. از ضعیف ضعیف تا قوی قوی. هر کس هم هر چه می گفت، می گفتم اصلا به تو چه... این همون چیزی بوده که من خواستم و ربطی به تو نداره و پاسخش را هم می دادم. خب، حرف های دیگران روی من تاثیر نداشت... سن و سال انسان را محافظه کار می کند.

من خیلی درگیر این جور قضایا بوده ام. هر وقت که می خواستم کاری را انجام بدهم حتما یک شیوه اجرایی استفاده کرده ام که قبل از اون نبوده... نمی خواهم اسمش را نوگرایی بگذارم. یک چیزی بوده که به هر حال می خواسته ام تماشاچی ای که می آمده همیشه چیز تازه ای را ببینه و با یک روش جدید بازیگری مواجه بشه و خودش را درگیر کنه... در همه کارها ...این طور نبوده که خودم را تکرار کنم.

متاسفانه، همیشه به دلیل اینکه قبلا نبوده کار من را نفی کرده اند و گفته می شد این جور کارها نباید باشه چون سنت شکنی ست و تآتر را به بیراهه می بره ولی به هر حال احساس می کنم تاثیر خودش را الان گذاشته... از ده، پانزده سال پیش که من "قاسم" را وارد مرحله‌ای کردم پس از یک برهه و بعد از آن هم نمایش "زینب"، تاثیر خودشان را گذاشته اند.

در حال حاضر بیشتر احساس می کنم شاید این یک طرح کلی از یک کار باشد... عرض کردم... می خواهم شروع کنم... شروع کنم که دیگران بیایند و به شکلی ادامه بدهند و می دونم که لاجرم تاثیر می گذاره و دیگران می آیند و آن را پخته تر می کنند... اینطور نیست که «خانه عروسک من» وقتی که اجرا شد فراموش بشه و بره... تاثیر عمیق خودش را روی جوان‌ها و علاقه مندان به کار تآتر خواهد گذاشت.

 

از آنجایی که نشریه ما قراره به یک مساله خاص به نام تآتر بپردازه؛ خواه، ناخواه و متاسفانه مخاطب خاص هم داره. آخرین سوال را شما از این مخاطبین متاسفانه خاص بپرسید.

از مخاطبین خاص تآتر اگر بتوانم یک سوال بکنم این است که... آیا این سوال را از خودتان کرده اید که تآتر استان ما چه انتظاری از شما داره؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد