دیوانگی بزرگترین آزادی است / گفت و گو با شیرین نشاط

 :: گردآوری و ترجمه: حجت حاجی زاده

 

شیرین نشاط دقیقاً نمی‌داند کجا را خانه بنامد. این هنرمند 47 ساله در ایران متولد و بزرگ شد و پس از اتمام تحصیلات برای ادامه تحصیل در رشته هنر به آمریکا نقل مکان کرد.

وقتی جمهوری اسلامی در سال 1979 به پیروزی رسید نشاط در آمریکا بود و تا 11 سال بعد نتوانست به ایران برگردد. او که پس از 11 سال به ایران آمد، برای آسان کردن ایدئولوژی های اسلامی در هنر با حس نقل مکان خود مقابله کرد.

زنان خدا (1997 و 1993) مجموعه‌‌ای از زنان مجاهد اسلامی که تصورات و برداشت‌های عقیدتی اسلامی شهادت را به چالش می‌کشانند از کارهای مهم اوست.

او پس از سال‌ها وقتی که به وطنش بازگشت متوجه شد که ملت ایران کاملاً تغییر کرده است و جستجو در پیچ و خم‌های دنیای مسلمانان به ویژه بخش مربوط به جدایی جنسیت و هر آن چه وابسته به هنر خودش است را آغاز کرد. یک پای ثابت آثار نشاط زنان سنتی ایران است که نشاط از لایه های پنهان زندگی آنان پرده بر می دارد.

کار هنری شیرین نشاط در این سال‌ها در محافل هنری امریکا با موفقیت و سر و صدا همراه بوده و جوایز متعددی برای او به ارمغان آورده است. شیرین نشاط و سینمای خاصش (ویدئو آرت) تصویر تازه و متفاوتی از نگاه و تفکر ایرانی را به نمایش می گذارد.

ارتباط با شیرین نشاط علیرغم تمام تلاش ما بی نتیجه ماند و از ان جا که وی سایت مخصوص ندارد نتوانستیم به طور مستقیم با وی گفت و گو کنیم. پس از جستجوی فراوان متن زیر را که حاصل گفت و گوی مجلات معتبری همچون «تایم» و «میرور» است را بدست آوردیم. از آنجا که سعی ما این بود که مطلبی که ترجمه می‌شود در ایران چاپ نشده باشد سختی کار بیشتر شد. با این همه از «حجت حاجی زاده» سپاس گذاریم که با تلاش خود امکان ترجمه این مصاحبه را فراهم آورد.

گرچه کارهای شما اغلب خلاصه و چکیده هستند و توصیف زندگی مسلمانان به صورت سمبلیک و داستان گونه هستند اما به نحوی جنبه‌ی سیاسی دارند چرا این گونه هستند؟‌

من خودم را شاعری به حساب می آورم که به واقعیات زندگی روزمره علاقه مند است. و واقعیات زندگی روزمره از مسائل سیاسی اجتماعی تفکیک ناپذیر است. به ویژه وقتی با فرهنگ اسلامی در تماس باشی. نیازی نیست که این گفته بدین معنا تلقی شود که من به سیاست علاقه مندم، فقط همین که من به مسائلی که بر روی زندگی خودم و مردم اثر می گذارد پاسخ می دهم. من هرگز نخواسته ام کارم از نقطه نظر کارشناسی یا جنبه های بحث انگیز فرهنگ اسلامی دیده شود چون کار من به خاطر آن هدف طراحی نشده است.

چیزی که خوب است این است که کار من باعث ایجاد بحث و گفتگو می شود، خیلی از اینها با نیت و هوشیاری کامل نیستند بعضی وقت‌ها نمی دانم منظورم از این کارها گفتن چه چیزی است.

 

شما مایل به ایجاد چه نوع بحث و مجادله‌ای هستی؟

بعضی مواقع در این مورد که من با جمهوری اسلامی هستم یا مخالف آن؟ یا من در تلاش برای توسعه اسلام یا انتقاد از آن هستم سوال می شود. برخی مسلمانان متعصب عقیده دارند که من در حال تلاش برای مسخره کردن یا بی احترامی به فرهنگشان هستم. برخی از مردم عقیده دارند که من با تمرکز و توجه زیاد به انقلاب اسلامی در حال حمایت از آن هستم. اما من توجه نمی کنم که آن را چه می نامند زیرا من استراتژی مشخصی ندارم که فکر کنم خطرناک خواهد شد.

 

چطور شد که مجموعه زنان خدا را شروع کردید؟

من در سطح خودم سوالات زیادی داشتم که باید به خودم پاسخ می دادم. انقلاب کشور ما را تغییر داده بود. من برای اجرای کارهایم با ایدئولوژی اسلامی و انقلاب مواجه بودم و آن چه من برای خودم ساخته بودم، بیشتر ذهنی بود. سعی می کردم سوال بسازم تا به آنها پاسخ دهم. بنابراین این توصیف آن بخش ساده لوحی هنرمندی را که در خارج از کشور زندگی می کند در بردارد، بازگشت و به طور صادقانه خواهان فهمیدن.

 

آیا از ترک ایران پشیمانی؟

دوری از ایران، رشد شخصیتی باور نکردنی به من اعطا کرد و حس استقلال که هرگز فکر نمی کنم تا به حال داشته ام. اما حس انزوای شدیدی هم در این بین وجود دارد و من برای همیشه یک حس مرکزی کامل را از دست داده ام. من هرگز نمی توانم جایی را خانه بنامم، من همیشه در موقعیتی ما بین خواهم بود. اکنون من حسی از فردگرایی به دست آورده ام. با بودن در آمریکا واقعاً مشکل است که بخواهم به همه اینها نقطه پایان بگذارم و در مکانهایی باشم که اصلاً وجود ندارد. اما خیلی رضایت بخش است که من هم بخشی از اصلاحات گروهی با گذشته و فرهنگ خود باشم. این ها مرا به ریشه ام پیوند می دهد.

 

چرا مردم در غرب بسیار مجذوب اسلام هستند؟

چون اسلام با چیزی که آنها هستند بسیار متفاوت است. وقتی به فرهنگی نگاه می کنید که بسیار متفاوت است شما شروع به سوال کردن از خود می کنید. البته برخوردهای افراطی هم وجود دارد که در خاورمیانه در حال گسترش است و  اغلب اوقات طرد شده است زیرا آن ایدئولوژی با خرد پذیریی که دنیای غرب دارد مطابقت ندارد.

 

آیا نشاط تلاش می کند این تلقی را تغییر دهد؟

من یک هنرمند هستم نه یک فعال سیاسی و برنامه کاری یا دستوری برای آن ندارم.

من کارم را به طور ساده خلق می کنم تا یک دیالوگ بحث انگیز قابل قبول ایجاد کنم. من میل دارم که راس این تلقیات یا ذهنیتها را نشان دهم، پس آن را بشکنم، ذهنیتی در مورد زنان وجود دارد که همه آنها قربانی و تحت سلطه هستند، در صورتی که نیستند. من این ذهنیت را با نشان دادن آن در هوشیارانه ترین و صادقانه ترین راه که چقدر این زنان قوی هستند از بین می برم.

 

چرا در عکس های شما زنان تفنگ به دست می گیرند؟

این موضوع، انقلاب را نشان می دهد و این حقیقت را که ما نمی توانیم عقاید مذهبی و معنوی را از سیاست و جدا کنیم. این بیشتر با نظریه شهادت منطبق است که می‌تواند  هم شناخته شود.

من تلاش می‌کنم این تناقض را نشان دهم جایی که یک شهید واقعی در جبهه قرار می گیرد و به عشق خدا و ایثار و ایمان مبارزه می‌کند و از طرف مقابل همین می تواند جنایت و بی رحمی و خشونت هم باشد آنها دوست دارند بجنگد چون خدا را دوست دارند. این همان ایدئولوژی عجیب است که تنها از بُعد اسلامی می تواند قابل درک باشد.

آشفتگی ذهنی از مرگ و عدم قبول دنیای مادی، شما تمام زندگی را برای بسط و گسترش اسلام می خواهید و هنگامی که می میرید برای آن پاداش می گیرید. پس شما به خاطر مرگتان مورد ستایش قرار می گیرید. که این طرز فکر عجیبی به نظر می رسد.

 

فکر اصلی فیلم شورش چیست؟

در غرب این طور القا شده بود که زنان در ایران از ایفای نقش و ضبط موسیقی محروم شده اند. اگر موسیقی جلوه ای از تصوف و معنویت است، پس چقدر جالب است که مردان می توانند آن را تجربه کنند اما زنان نمی توانند. چگونه یک زن می تواند تجربه تصوف داشته باشد؟

زن در (شورش) همه قوانین را می شکند، ابتدا با ظهور در تئاتر (یا سینما) جایی که تصور حضور او نمی رفت و سپس موسیقی، او همه قاعده های موسیقی کلاسیک را در هم می شکند و این به هیچ زبانی هم وابستگی ندارد و نشان دهنده بهبودی ]وضعیت زن در فیلم من است[ آن است. بنابراین ما حسی از ضدیت (تناقض) را ایجاد می کنیم.

و همچنین در مورد این که چگونه زنان می توانند نوعی آزادی حقیقی را به دست بیاورند صحبت می کنیم و چگونه زنان در این جامعه به طور باور نکردنی متمرد و غیر قابل پیش بینی می‌شوند جایی که مردان خود را با روش زندگی در آن وفق داده اند. این فیلم حرکت ناگهانی زن است.

 

چگونه می خواهی هنرت روی مردم اثر بگذارد؟

من کارهایی را که نفسم را بگیرد و مرا وادار به گریستن کند دوست دارم تقریباً مثل یک تجربه مذهبی، من تجربه ای خیلی کوتاه را برای مردم خلق می کنم پس مردم می توانند با این تجربه به کناری بروند و با خود خلوت کنند نه با وضعیت سنگین سیاسی. آن وضعیت است که انسان را به تفکر وا می دارد.

 

در مورد سه فیلم «عبور ،‌جن زده و ضربان» و نمایش آن در باربارا گلایتون بگویید، می توانند از منظر یک مجموعه‌ی به هم پیوسته دیده شوند؟

من این طور فکر نمی کنم، گر چه ممکن است به طور ناآگاهانه اینطور باشد. یکی از آنها به اسم «عبور» با همکاری فیلیپ گلاس بوده است که به طریق 35 میلیمتری کار شده، بنابراین کارگردانی متفاوتی برای من به عنوان کسی که معمولاً فیلم های سیاه سفید 16 میلیمتری کار می کند بوده است. گلاس به من بپیشنهاد ساخت یک فیلم کوتاه را داد که توسط یک ارکستر زنده ارائه می‌شد. او همچنین به پیتر گرینوی، اتم اگویان و دو نفر دیگر هم پیشنهاد کرد.

مضمون فیلم درباره مرگ است. که با یک حادثه عجیب مذهبی که به رویا می‌ماند شروع می شود. گروهی از زنان زمین را با دست‌های خالی می‌کنند. فیلم در مورد سفر مرد بین مناظر گوناگون به سمت زنان است. و سرانجام این بخش بیشتر رقص و پایکوبی است مثل فیلم قبلی‌ام که اثری موجز است، فیلمی انتزاعی که در هر جایی می تواند اتفاق بیفتد.

درست است که زنان با حجاب و در پوشش چادر هستند اما فیلم هیچ پیام سیاسی ندارد. این موضوع به طور باورنکردنی جهانی است. فرایند عزاداری و گفتگوی بین طبیعت و زمین، آتش و زن را نشان می‌دهد و چرخه تولد همچنان ادامه دارد. یک زبان استعاری با موسیقی مسحور کننده.

فیلم «جن‌ زده» در مورد یک زن است. زنی که چادر از سرش افتاده است، او به میدان عمومی می‌رسد، مردم محاصره‌اش می‌کنند. رفتار زن به طور فزاینده‌ای تحریک کننده می‌شود. با این همه فیلم دیالوگی ندارد. سوسن دیهیم کار موسیقی این فیلم را انجام داده موسیقی‌ی که جای زبان را می‌گیرد.

جمعیت درگیری پیدا می‌کند بعضی حس می‌کنند او نباید اجازه پیدا کند با چنین وضعی ظاهر شود بعضی دیگر احساس می‌کنند باید او را تنها گذاشت. فکر می کنم این بخش واقعاً به شکلی سمبولیک صحنه‌های آزادی را که شما می‌توانید در میان دیوانگی حس کنید نشان دهد.

در کشورهایی که هیچ امکانی برای آزادی شخصی وجود ندارد خیلی عجیب و غیرممکن می‌نماید که کسی به دیوانگی برسد و آشفتگی ایجاد نکند.

 

به عنوان یک هنرمند این قضیه را چگونه می بینید؟

من به پیوند بین دیوانگی و خلق آزادی علاقمند بوده‌ام. نویسندگانی وجود دارند (خصوصاً نویسندگان زن) که همچون یک دیوانه به آنها نگاه می‌شده است.

نویسندگان در دنیا در معرض خطر بیشتری نسبت به دیگران قرار دارند. چه آنها گروهی هستند که آگاهی می‌دهند و مردم را در برابر دولت‌ها تحریک می‌کنند.

در ایران نویسنده‌ها به عنوان یک پل ارتباطی بین مردم و دولت مهمترین صدا محسوب می‌شوند.

اگر چه این فیلم بیشتر به سمت ایران گرایش دارد اما همه‌ی ما به نحوی به آنهایی که دیوانه هستند حسادت می‌کنیم زیرا دیوانگان توانایی آن را دارند که در راهی که هیچ کس نمی تواند آزاد باشد به آزادی برسند.

 

از قرار معلوم اگر شما یک دیوانه قابل تایید دیده شوید آزادی‌تان از اینکه یک هنرمند قابل تایید باشید بیشتر است؟

دقیقاً، در پایان چه اتفاقی می‌افتد که جمعیت دیوانه‌تر از آن زن به نظر می‌رسند. او آنجا را ترک می‌کند و آنها دعوایشان را ادامه می‌دهند. هنرپیشه ای که این نقش را بازی می‌کند هنرپیشه‌ای بسیار سرشناس خارج از ایران است. او در ایران خیلی فعال بود و سپس آن جا را ترک کرد. حالا در لس‌آنجلس هم خیلی فعال است. فیلم ضربان هم بسیار ساده است، و زیاد داستانی هم نیست. عنصر قصه در آن اهمیت چندانی ندارد.

 

مثل فیلم طول موج مایکل اسنو؟

فضای فیلم یک اتاق تاریک با روشنایی سیاه و سفید است، دوربین به آهستگی وارد اتاق می‌شود و ما زنی را می‌بینیم که در کنار رادیویی زانو زده است. کمی نزدیک‌تر می‌شویم و پس از آواز زیبایی که زن با رادیو می‌خواند ضربان موسیقی آغاز می‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد