[ویژه نامه کورش گرمساری] عبداله خداکریمی

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ

زین گونه بسی آمده زین گونه بسی رفت1

خبر کوتاه بود و فاجعه بلند، هم چون قصیده ای بلند، که همچنان ما آن را می خوانیم، پایان آن، پایان هنر است و پایان تصویر که این دو پایانی ندارند،‌پس صحبت از کوروش گرمساری هم پایانی ندارد. او که جاده پیچ در پیچ را به هیچ انگاشت از ساحل کوه گذشت تا به قله دریا برسد و ما ماندیم.

طبیعت هنر در جاودانگی است و نامیرایی عصاره آن، کوروش خودِ هنر بود که برای هنرمند سیال است در همه دوران و زمان را نمی شناسد با آنکه زمان او را می شناسد و زمانه او را در جاده ای قرار داد که شب بر آن سایه افکنده بود و سکوت بود که گریه می کرد. حیات و مرگ در اولین پیچ جاده ماندند و نتوانستند به او برسند و جاودانگی رازش را برای کوروش گفت و ما به آن راز پی نبردیم و فقط دانستیم که کوروش جاودانه شد.

باید او را فریاد کرد با درد مشترکی که داشت، دردِ مشترک مردان بشاگردی که ساحل کوه را ترک می کنند تا به قله دریا برسند و آب هایی که در پشت سر آنها پاشیده می شد و قطره هایی که از وجود مشک ها می چکید، روشنایی و امید را وعده می داد. و مردان بشاگردی قله دریا را فتح کردند و با دسترنج خود دوباره به ساحل کوه بازگشتند و دایره تکرار خواهد شد اما اندیشه و خلاقیت او در عکس و فیلم تکراری نداشت و هر دریچه نگاهش منظره ای بکر و نو داشت.

او از درد مشترک بچه هایی گفت که سقف کلاس شان آسمان است و باران مرزی بین عشق و نفرت و کوروش با آن ها هم صدا شد که اگر این کلاس سقفی داشت، شعر باران دیگر مرثیه نبود و ترانه ای بود که رقص میانه ی میدان را می طلبید.

آن کس که می آموزد خویش را به سلاحی مجهز می کند در برابر جهل و آن کس که این آموختن را ماندگار می کند خودِ هنر  است که حضورش دانایی است و گرمساری در «تصویر توانستن» آموختن و تلاش برای صعود به قله دانایی را با وجودش تصویر کرد که ماندنی است.

آیینه ی وجود کوروش و آیینه هنر که بر هم تابیده شده بودند یکی شدند که اینک از آن ابدیتی ساخته شده است فرا روی ما.

پس:‌

نام ات سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد.

متبرک باد نام تو

                        و ما هم چنان

دوره می کنیم

            شب را و روز را

                                    هنوز را...2

1- هوشنگ ابتهاج

2- احمد شاملو

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد