بودن یا نبودن، مسئله این نیست

نگاهی سریع و شتابان به نمایشنامه 71+1 کاری از وحید رضا زارع مهرجردی

:: محمد نریمانی

 

نمایشنامه و اجرای کار 71+1 اثر یکی از جوانان عرصه فعال تئاتر این منطقه، یکی از عمده کارهای به نمایش گذاشته و عمومی یی بود که با نام «مونولوگ» در تاریخ 21 اسفند ماه در محل فرهنگسرای شهید آوینی برگزار گردید.

جشنواره یا«مجلس خوانی مونولوگ»، (به گفته دوستان) در جهت استفاده قسمت مهمی از نمایشنامه هملت اثر بزرگ ویلیام شکسپیر (متوفی در قرن 18) برای ایفای حرکاتی در بازیگری و تلنگری بر تئاتر این استان بود، که خوشبختانه سوای حرکات موجبه اش، آثار و متون مختلف و تازه ای نیز وارد این جشنواره شد.

71+1 که به شکلی آوانگارد،‌ پیشرو و غیر متعارفتر از آثار دیگر این جشنواره به چشم می رسید، یکی از نتایج و تکاپوهای سالیان دراز هنر تئاتر،  در این خطه را باز می تابد.

این نمایشنامه با اجرای ضد مونولوگ، ضد چهارچوب و ساختارهای تطامند، ضد توقع، ضد داستان نمایشی، ضد بازی و پر از اضطراب مولد آن شد تا تمامی قراردادهای از پیش معین شده و اگوستیگ فکر را درهم ریخته و چهارچوب رسمی اذهان و موقعیت های ساختاری و ساختگی افراد را در برابر پیرامونشان برملا کند.

نمایش، با موسیقی ملایمی که «در ابتدا» البته به نظر کسل کننده، خمیازه آور و طولانی به نظر می رسید (از بیرون صحنه) و بازیگری با طراحی لباسی متضاد (زنانه/ مردانه) اما پوشیده و پنهان آغاز گردید. بازیگری که به شکل مضحکی از قبل در مرکز ثقل صحنه که به لحاظ بصری شاید بسیار آزار دهنده نیز به چشم برسد، تمامی بازی خود را در نگاه اول (با برچسبی که بر پشت او نصب گردیده) فاش می کند.

اما بقدری اتفاقات پس از آن آرامش قبل از طوفان سریع و تند به وقوع می رسد که مخاطب تمامی تعلیق و هنجارها و راحت طلبی و آسایش تفکر بعد و قبل خود را از دست می دهد.

صدای خُرد شیشه های سنگین و سرسام آور، نورهای تند موضعی، کشیدن پلاستیک های زردِ خطر روی تماشاگران، صدای خرد شدن مجدد شیشه ها از بیرون و میزانسنهای سیال و درهم ریخته و عمومی، که تمامی سیر و سلوک و منطق های ذهن را که قصد انباشت و تغذیه روایت و داستان پردازی ملموس و متعارفی را می طلبید درهم شکست.

وحشت، ترس و استیصال ضد نمایشی متن، تمامی سیستم و تفکر آگاه مخاطبان را پس از چند دقیقه بی خیالی و فراموشی تبدیل به واهمه بی نام و نشانی کرده که پس از آن مخاطب دیگر در کُل گذار از مناطق نمایش در حالتی آماده باش و اضطراری قرار می گیرد.

ترس از اینکه مبادا دور سر و صورتشان را دوباره با پلاستیکهای زرد خطر بپوشانند یا قصد تحریک یا آزردن روانی/ سیاسی و اخلاقی آن ها را داشته باشند.

ماهیت و عمق اندیشمندانه نمایش در لحظاتی به اوج تعابیر خود می رسید که بازیگران بدون هیچ گونه هویتی قصد آرامش دهی، تنویر و بازگشت بینندگان را به فیلترها و فضای متشنج قبل می دادند، و آنها را با لحنی ساختگی (که خود مخاطبان نیز میدانستند حاکی از فرم مشخص نمایش است) به آرامش وسکون و سکوت دعوت می نمودند ـ در حالی که مخاطب دست و مته پَته موهن و وحشتناک کار را که پایان آن هنوز ناشناخته ها و ناآرامی های متنی دیگری نیز سر به گریبانشان بود را نمی فهمید.

71+1 به نوعی، بدون هیچ گونه در نظر گیری و ایجاد وزارت های از پیش معین شده، متنی را برای مخاطب اش احداث کرد که او درون آن هیچگونه احساس آرامشی نداشت.

سیستمی تند، خشنن و در عین حال بدون هیچ گونه دیکتاتوری زیبا شناسانه ای.

بازیگری که در وسط صحنه پس از دقایق طولانی ای خودش را لخت می کند و ضبط و اصوات ساده ای که هیچ گونه صدایی از آن «نو زاد» نمی شود.

هیاکلی که انگار در قصد اجرای متن و نمایش و نمایشنامه ای نیستند ولی در تمامی فرمی که از آن محتوا و سوالاتی مستفاد می شود رد پاهای محکم و هیولایی از یک تئاتر ناب را، اظهار می کند. تئاتری که تمامی قواعد کارگردانی و بازیگری، نور و صدا و حرکت و عمیق نگری اش را با مرگ خود اثبات می کند. (1)

نمایشی کوتاه، عظیم و سترگ که نطفة مرگ مدرنیته را رنگ می کند و با پایانش حدیث بی قراری ماهان و رویا و بی سر و پایی آدمیان امروز را شرح می دهد.

نمایشی بی چیز و فلسطینی و کوتاه، که سیستمی بزرگ را به زیر منگنه بُرد.

 

1- منظور بروشور بزرگ کار است که عکس و نام کارگردان و مولف را چاپ کرده است، و آدرس و مکان مجلس ترحیم خویش را نیز امضاء نموده او.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد