رهسپاری

:: ترجمه : حجت حاجی زاده


تصویر پایانی، مناظر تاریک و کابوس مانندی است از وحشیگری و فساد و گمراهی. در یک طرف مردی کوتاه و پهن و برهنه شده چماقی را در هوا نگه داشته است و زنی پوشیده که بر روی پاهایش زانو زده و دست هایش را محکم روی سرش نگه داشته است. او دور یک گوی خم شده است. شی ‌سبز رنگی که به نظر یک گوی شیشه ای می رسد.

روزنامه ای که می توان به آسانی «ZELTU[NG]» را بر روی آن خواند. بر کف زمین در دست راست زن و شی عجیب قرار دارد. و دقیقاً در همانطرف جلادی وحشی، لخت، مانند یک جنازه، رنگ پریده تصویر شده کسی که بازوهای خونینش دور سرش به یک ستون کوتاه و کلفت بسته شده اند و

رهسپاری اولین نقاشی بکمن در قالب ترپتیک (نقاشی با مضمون مذهبی) است که در می سال 1932 ترسیم کرد. در مدت زمان کوتاهی که نازیها به قدرت رسیدند و بکمن مجبور شد از تدریس در هنرستان Stadel کناره گیری کند روانه برلین شد.

این نقاش از سال 1915 در فرانکفورت زندگی می کرد جایی که او به درجه شهرت و اعتبار بعنوان یکی از هنرمندان ارشد شهر رسیده بود. آثار او در تعدادی از شهرهای اروپا و آمریکا در معرض نمایش قرار داده شد. در اواسط دهه بیستم آثار بکمن در نمایشگاههای مهم منهِم نقاشان و برلین نمایش داده شد و در سالهای 1928 و 1930 در باسل و زوریخ در نمایشگاههای بزرگ بازنگری آثار مورد تحسین قرار گرفت.

منتقدان بزرگ هنری و روسای حوزه ها از دوستان او بودند و از حمایت کلکسیونرهایی مانند

Baron Rudolph Vansimonin، Reinhardpiper  و Lilly Vonschnitzler برخوردار بود. کسی که خانه او در فرنکفورت یکی از آخرین سالن های گردهمایی نویسندگان، فلاسفه و هنرمندان برجسته بود.

حتی در اوایل آغاز حرفه اش قبل از جنگ جهانی اول از بکمن استقبال شده بود. اما در سالهای پس از جنگ، شهرت داخلی و ملی اش بیشتر از وجهه بین المللی اش شد و در پایان قرن بیستم جایگاه وی در دنیای هنر آلمان کاملاً امن به نظر می رسد.

استفان لانکر دوستدار هنر و دوست باوفای بکمن به یاد می آورد که در آن هنگام او بیشتر مورد بحث و گفتگو و استادی بسیار معروف شده بود. تعدادی از موزه های آلمان اقدام به تهیه نقاشیهای او کردند و گالری ملی برلین اتاقی ویژه داشت که به آثار او اختصاص داده شده بود.

بعنوان یک استاد در هنرستان فرانکفورت مورد احترام هنر آموزان بود و توسط محافل و انجمنهای ادبی فرانکفورت مورد تکریم قرار می گرفت، بکمن از برخورد با شخصیتهای سر سخت و پر هیبت لذت می برد.

در همین حال بکمن فردی حساس و مضطرب و تحت سلطه خود محوری، بدبینی وبی عاطفگی بود.

آلفرد نیومیر درباره اعصاب حساس بکمن (علاوه بر خوی سخت گیرانه اش) مطالبی نوشته است. همچنین پیری رَزبونو کسی که مثل نیومیر، بکمن را تامسیر پایانی حرفه اش و بعد از عزیمتش به آمریکا در سال 1947 می شناسد، درباره او می نویسد: « قیافه اش با آن چهره روشنفکرانه، گشاده، با دهانی پایین آمده او را عمیقاً جدی نشان می داد اما چشمانی دلنواز و رئوف داشت. مَکس بکمن مردی مغرور بود کسی که ذهنیات خود ساخته اش حاکی از جدیت،‌شجاعت و قدرت بود. ظاهر بکمن هنوز وضعیت حقیقی ساختار و سنت او را نشان می داد. او مردی بود که با تصاویر و کابوسهای ضمیر ناخودآگاهش از نگرانیها و خیالپردازیهایش دچار بی خوابی شد. او به من گفت 25 سال است که به بی خوابی مبتلا شده است.

بیماری بی خوابی ( بیماری بی خوابی یا کم خوابی) باعث شده بود هدفهایش را از دست بدهد و چهره اش مانند فردی که باری سنگین حمل می کرد خسته نشان می داد.»

اگر به اویل دهه سی  برگردیم بدون شک بکمن نسبت به زمان دوستی اش با «رزبون» خستگی کمتری داشت اما دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم او اصلاً نگران و دچار اضطراب نبود. به ویژه بخاطر موقعیت بد سیاسی در آلمان که بلافاصله بر روی حرفه و آسایش و زندگی شخصی اش اثر گذاشت و بعد ها آزمونهای سخت و جدی دیگری در زندگی برایش پیش آمد که مجبور شد حرفه تدریس را بطور موقت رها و به پست دیگری  نقل مکان کند.

داستان سیاسی آلمان در آن سال سرنوشت سازِ قبل از رئیس جمهور هیندن برگ سرانجام به اسم هیتلرِ صدر اعظم یکی از توطئه های پلید نام گرفت. سراسیمگی در مبارزات انتخاباتی، خشونت بی سابقه در خیابانهای آلمان را در بر گرفت، در طول این کشمکش ها، نازی ها شیوه های نوینی ازتبلیغات و شعارهای انتخاباتی ارائه دادند. یک میلیون پوستر رنگی به دیوار شهرها چسباندند، هشت میلیون جزوه و دوازده میلیون کپی اضافه از روزنامه های حزب توزیع کردند، برای اولین بار در انتخابات آلمان از فیلمها و گرامافونها بهترین استفاده را کردند، از طریق بلندگوهها روی کامیونها آخرین حرفها را زدند. « سربازان طوفانی 4000000 قوی» تهدید به دستگیری قدرت حتی با توسل به زور کردند، رعب و وحشت و موجی از خشونت سیاسی و جنایت، که آلمان هیچگاه در حافظه تاریخی اش به خاطر نداشت بوجود آمد و بکمن تریپتکش را دقیقاً در زمان همین رویدادها ترسیم کرد.

مثل همه آلمانی های هم سنش، بکمن عمیقاً تحت تاثیر جنگ جهانی اول قرار گرفته بود.این موضوع اثر اوست که هم تحریک شده بود و هم از لحاظ روحی آسیب دیده بود و آن ناشی از وحشت زدگیها و کابوسهای واقعی ای بود که در زمانی که بعنوان عضوی از ارتش آلمان در Hospital Corps در سالهای 15 و 1914 خدمت می کرد مشاهده کرده بود. تشابه مهمی بین آن سالها و 33و 1932 وجود دارد، این هر کدام از آنها دورانی ا زبحران شخصی او بوده اند. بحران بعدی زمانی است که حرفه هنری بدلیل موج شورش نازی ها دچار مشکل شده بود و او وادار به ترک شهری شد که هفده سال کاشانه او بود اما امکان نداشت این بار به سختی سال 1915 باشد، در   این زمان که به شدت مریض بود و از ارتش معاف و خارج شد. شورشهای آن زمان و تهدیداتی که رفاه و آسایش و امنیت شخصی بکمن را دنبال می کردند، همه این احتمالات برای آغاز اضطرابها و خیالپردازیهایش کافی بودند که بر او مستولی شوند و گاه و بیگاه موجبات آشفتگی روانی او را فراهم آورند.

خلوت کردنش در حوزه و قلمرو اسطوره شناسی و خیال پردازی به اضافه بازگشت به تصورات وحشتناکش، هر دو تمایلِ پیدا شده در او در اثر Departure  (رهسپاری) ظاهر می شوند و به دو بحران سیاسی و بحران شخصی که او را همراهی می کرده نسبت داده می شوند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد