پدر شمشیر می کشد و ، پسر ... ؟

نگاهی به مجموعه شعر «با این تفاصیل نه اسب، نه دختر» اثر محمد ذوالفقاری

:: نوشته ی موسی بندری

 

«با این تفاصیل، نه اسب نه دختر» نام مجموعه شعری است از شاعر جوان محمد ذوالفقاری که در هزار نسخه بوسیله انتشارات «شولا» در دسترس علاقمندان شعر و ادبیات امروز قرار گرفت.

این مجموعه را می توان از زمره شعرهایی قلمداد کرد که می خواهد در فضای شعر امروز معاصر نفس بکشد. شعر امروز معاصر با عناصری که وجه غالب آن را می سازد و در واقع وجه تمایز آن نیز از شعر دیروز معاصر که می توان کلاسیک معاصر هم خواند معرفی می کند. ( منظور از کلاسیک شعرهایی است که تقریباً قانونمندی، اصول اصلوب زیبا شناختی آن تئوریزه شده و بعنوان یک متد درسی و کلاسه شده قابل تعیین است) عناصری که شعر امروز را با شعر دیروز معاصر وجه تمایز می بخشد فرو ریزی مرکزیت های عاطفی، فرو ریزی اقتدار زبانی و رویکرد به سمت زبان مردم و گفتار، هجو و طنز، نگرشی نقادانه به شعر های پیشین، درگیر شدن شعر و شاعر به امکانات زبانی و بیرون رفت از زبان بگونه تنها ابزار وسیله انتقال مفاهیم، فرو شکنی با معنایی متعارف و رویکرد تازه ای به وجه معنایگی، روایت گونه ای از روایت با شرایط یا ضوابط سرایشی، فرو شکنی ها شیشه ای و اقتداریت راس الهرمکی شاعری و وجه قدسی شعر و شاعر.

پس معلوم است عکس در یک شعر حتی یک مجموعه همه این وجوه حضور پیدا نکند. و از سایر امکانات متعارف شعری معاصر بهره ببرد. اما معمولاً وجوه غالب را این عناصر یا یک، دو عنصری از این دست می سازد. از همین رو هنگامی که ما با مجموعه شعری روبرو می شویم به سادگی می توانیم دریابیم شعر و شاعر با چه رویکردی به شعر می خواهد جهان احساس عاطفی خویش را در برابر ما قرار دهد. از این رو وقتی نگاهی می کنیم به مجموعه شعر «با این تفاصیل، نه اسب، نه دختر» می بینیم شاعر دغدغه شعر امروز را با خود حمل می کند. همچنان که نوع اجرای شعرهایش و امکانات و افق هایی که در شعرها معرفی می شوند خود از این نحله شعری خبر می دهد.

(از این تاریخ / من محمد ذوالفقاری چشم های تو ام / خیلی راحت تو دلم / می بینی / من چشمهایتم / البته بعد از خواندن پاراگراف اول) (شعر محمد ذوالفقاری ص 7) یا (زنگ می زنی / از میناب خسته می شوی / از بگویی پشت شهر برف می بارد که نه = شعر از بگ که پشت شهر برف می بارد ص11) یا (شما س را فقط / مثل سگ می بینی / هیچ وقت دختر هم سایه ی ما / سوسن را که ندیده ای / چقدر خوشگل بود = شعر عطر سوسن است ص 26) در همه این سطور و پاراگراف ها شعرها خود در فضای شعر امروز معرفی می کنند زبان گفتار،‌طنز و مطایبه، برخورد با زبانیت متن و غیره.

محمد ذوالفقاری بر حسب جوان بودگی و تازه آمدگی راه می خواهد فضای شعر امروز را تجربه کند و همین است که لابد رد پاهای رفته را دنبال می کند. زبان، سخن و گاه حتی نگاه شاعر همشهری علی آموخته نژاد را با خود دارد ( حتماً خیلی خوشگلی / که قبولت کرده ام) (ببخشید / این جملات مرا گیج کرده اند / باور کنید / قرص اعصاب نبود اگر ) ( این قصه هر وقت شروع شود / یه جوری من / یعنی مجبورم از پله اول بگیرم ) که می بینم در همین سطرهای لحن و نگاه حتی پاره ای مشابهات شعر آموخته نژاد را می توان دید و البته رد پای دیگر شاعران همشهری هم لابلای شعر ها می توان یافت. بدلیل جوانگی البته اقتضای طبیعت کار است اما خود هشدار نیز تا محمد ذوالفقاری جای خود را بیابد. و شعر هایی چون «لا اله الله» (    ) «دختر پشت دریا» که کمتر از بار این گرایش برخوردارند و از طرفی از زبان تقریباً منسجم و محکم تری برخوردارند از شعرهای قابل اعتنا و تامل این مجموعه اند و نشان از آن دارد که ذوالفقاری با اندک توجه و تعمق در کار می تواند پشتوانه خوبی برای شعر و شاعر بیابد. اما آنچه که بیش از همه در این مجموعه به چشم می خورد عدم تسلط و اشراف شاعر نسبت به زبان است که گاه کار به شلختگی می رسد. (از این تاریخ / من محمد ذوالفقاری چشمهای توام / خیلی راحت تو دلم / می بینی چشمهایتم) که چشمهایت هستم یا چشمهایت ام که دیگر خیلی شکل خوانده می شود یا Madonna هم بد چشم در نمی آورد) که بنا به فضا و رنگ پاراگراف منظور ایشان بد هم غمزه، عشوه ناز و کرشمه نمی کرد. که البته چشم در آوردن یعنی چشم غره رفتن، نهیب زدن می باشد، یا ( نزدیک بود / دروغی بزرگ گفته باشم / نه خیلی شاخ تر از هر چه دروغ) که قاعدتاً باید می گفت (نه چیزی شاخ دار تر از هر چه دروغ) و روی هم رفته آنچه که بنظر می آید آسیب رسان کار می شود. دور شدن از افق ها و امکان های زبان است بویژه که یکی از عناصر وجه غالب شعر امروز نوع درگیری شاعر با زبان می باشد. گاه حتی چنان که فونت نوشتار زبان هم مورد مداقعه قرار می گیرد حتی در کار خود ذوالفقاری ( ] دید/ چیزی به خاطرش نمی آید [ را ببند» / همیشه می گفت / چشم هایت نگاه نکنند که دو سطر آخر با فونت درشت تری نوشته شده که البته کاربری چندانی ندارد.

(لطف کن آن چراغ را هم خاموش کن / می خواهم کسی نبیند / گوش کنید، این قسمت دیدنی تر است ) که سطر آخر با فونت درشت تری می برد که جزو تکنیکهای زیبای شعری هست یعنی از یک لایه ابهامی استفاده می کنند هم نیز درشت ی سطر، نسبت به سایر سطور دیدنی تر است چون درشت تر است و قابل رویت تر خوب کسی که می خواهد از همین امکانات نوشتاری در جهت رسالت زیبائیگی شعر بهره ببرد لابد باید انرژی بیشتری هم روی زبان بگذارد. اما بهترین امکان شعری که محمد ذوالفقاری استفاده می کند، تکنیک تدوین، منتاژ و درهم آمیزی دو جمله و ارائه به شکل یک جمله که گاه دو جمله بی هیچ ارتباط ظاهری هم با هم ندارند و بدین طریق ارائه امکان تازگی و آشنازدایی می کند و از طرفی با ظرافت و طراوت خاصی مرکزیت عاطفی حتی معنایگی جمله هم فرو می شکند. (شاید بگویی/ همه ما / به این جا رسیدیم/ دروغ می گوییم / و این کت بنفش/ هم / حتماً برنامه دارد) یا ( تقصیر من است / هر چه درد / سر من با این چیزا نمی گیرد ) یا ( با همین کفش کتانی / می بینی چند بار دوخته ام با چشم های ژاپنی ات که ) یا که بهترین آن در این جمله تجلی می یاید ] ساعت دوازده / از شبکه چهار / سیمای میمون باغ وحش ملی / مرا یاد پیتزای مخصوص/ که زنم حساس است به اسم خودش / قسم می خورم) (از بعد از ظهر / آب می دهم گلدان ها را به کف دستم / می خارد) . محمد ذوالفقاری در همین اولین مجموعه نشان داده است که شعر را امری جدی می شمرد و توان و توشی را باید پی کند تا بتواند صدایی رساتر شود که این مجموعه از امکان شعرهای خوب هم پر بی بهره نیست و صدای دیگری است که دارد از این خطه (هرمزگان) بلند می شود. و برای اینکه این توان و صدا را بهتر بیابیم در اینجا یکی از شعرهای این مجموعه را واشکافی می کنیم.

دختر پشت دریا (ص 9)

رستم شمشیر کشید / پشت دریاها چه شهریست؟!/ سهراب آمد بگوید قایقی باید ساخت/ زد درست وسط سینه اش/ این را خودتان / می توانید از نقاشی هایش بفهمید/ هیچ کس آن را نکشیده/ و شمشیر/ هنوز قایق است / دریا داشت بالا / هی بالاتر می آمد / و سهراب / دید امروز نمی تواند با دختر پشت دریا قدم بزند/ نگاهی انداخت / به چشم های رستم / و گفت:‌ باباجون ! / ناراحت نشو/قایقی خواهم ساخت.

(رستم شمشیر کشید / پشت دریاها چه شهریست؟!) یک لحن حماسی خفته در این سطر ما را متوجه زیر ساخت فکری حسی شعر می کند. رویکرد این شعر به یکی از زیر ساخت های مهم و موثر بافت فرهنگی ماست و کنایتی به تراژدی ژرف فرزندکشی. می دانم که در تراژدی زیست اندیشگی ما، فرزند کشی چه نقشی در بافت هستی ما ایفا می کند. که نماد فرهنگی هنری آن در شاهنامه فردوسی و شرح رستم و سهراب بخوبی تجلی می یابد. سهراب ( فرزند) برای ساختن فردای باشکوهی در پی جستن (رستم) پدر یا همان پهلوان شکست ناپذیر اما در موعود دیدار در یک فضایی تراژیک و دست هسایی توطئه هستی فرزند را ساقط می کند. عناصر این بار فرهنگی پدر- پسر و توطئه از سمتیت و از سویی جهان جستجوگر و پرسشگر پسر. همانقدر که پسر بی تجربه اما پر از پرسش است پدر که بار تجربه و به ویژه شرایط و جهان سالارگی را با خود حمل می کند پر مشت از خنجر. این خود بخشی از دستمایه ذهنی حسی شعر است هر چند با زاویه و نگرشی دیگر. چرا که این بار این پدر است که پرسشگر است. گویی به ناگاه از کابوس و خوابی برخاسته که جهان اقتدارش را به چالش می خواند. از همین رو این پرسش نه با کلمه یا کلام که با شمشیر است. (رستم شمشیر کشید/ پشت دریا چه شهریست؟!) یعنی بیش و پیش از پرسش اول ستون و تکیه گاه خود که همانا شمشیر است لمس می کند. بیرون می کشد . لابد تا برق برندگی تیغه آن چشم پاسخگو را مقهور اقتداری با این پشتوانه کند. اینجاست که این لحن حماسی چه به جا می نماید.

اما جهان شعر رویکرد تازه ای را معرفی می کند. در واقع تقابل دو جهان، دو نگرش در یک فضای ذهنی- فرهنگی است. جهان اقتدار گرایی پدر سالاری با نماد فرهنگیش رستم، شمشیرو سهراب، یا به تعبیر دیگر پدر اقتدار فرزند و سوی دیگر دختر و دریا و قایق یا به تعبیر دیگر تر فردا و فاصله و حرکت.

آن یکی به قدرت، شبانگی (وامی از مختاری) و سالارگی که فضای فرهنگی سنت دیرینه ماست فضایی که گهواره جنیان پدر سالاری قیم سالاری در آن حاکمیت دارد. و جهان امروز که جهان پرسش کلام و دیالوگ است.

سنتی اقتدار گرا، نقدی و پدر سالارانه حتی گاه پرسشگری که البته پرسشی برای یافتن و راهگشایی ناشناخته ها و دست یابی برای فردای بهتر هم نیست. بیشتر پرسشی از لون «چه کسی به اقتدار ما گردن نمی نهد) (چه کسی علیه ما توطئه دارد) (چه کسی فکر می کند پشت دریاها مدینه فاضله است) که در همه این پرسش ها طرح و توطئه حکمی نهفته است و در واقع با دو سطر جهان فرهنگی پدر را به زبایی ترسیم می کند. و جهان پسر (جهان رویا، فردا، و نیاز)

دریاست، فاصله عمیق لابد پر از کوسه و نهنگ، نادیده ها و توفان گرداب (شب تاریک و بیم مـوج و گردابی چنین حائل) همین است که پسر را به پاسخی در خود به فکر فرو می برد (سهراب آمد بگوید قایقی باید ساخت) پاسخ فرزند نه اما شمشیر اقتدار که کار و خرد و کلام (دیالوگ). تنها اگر مجالی بیابد که معمولاً این یافتن مجال به دلیل زیر ساخت پیچیده، تو در توی جهان فرهنگی از دنیای سنت که تکیه و پشتوانه اش در بعضی مواقع  اگر به تاریخ نظری بیاندازیم این بعضی مواقع بیشترین وقت ها، زمان ها و تاریخ را در برگرفته است شمشیر بوده است. (سهراب آمد بگوید قایقی باید ساخت/ زد درست وسط سینه اش) چرا حالا سینه، نه چشم، نه گوش حتی نه دست و پا (سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق) این البته چه نقشی که در ذهن ما نیست. در ذهن ناخودآگاه و روان جمعی ما باردار از فرهنگ و سنت در مقابل ذهن مالامال از رویاها، امیدها، نیازها و افقهای فردا (این را خودتان / می توانید از نقاشی هایش بفهمید) چه نقشی؟ کدام نقاش؟ چرا نقاشی؟ مگر نه  اینکه همه افکار، اخلاق، رفتار و کلاً فرهنگ، نقشی حک شده در ضمیر ناخودآگاه و روان جمعی ماست. این راحتی ( هیچ کس آن را نکشیده). کشیدن این نقش نه بدست من، تو یا او است. اثر و کار روابط پیچیده جمعی می باشد که از دیرباز فرهنگی با خود حمل دارد و تازه تمام امکانات و داشته های فرهنگی هنری پشتوانه یا به زبان دیگر حمایت و پشتوانگی آن را بعهده گرفته است. اگر چه فردی  شخص خاصی یا  به زبان شعر کسی آن را نکشیده. با این همه (و شمشیر / هنوز وسط قایق است) شمشیر که می تواند نقش و نماد اقتدار و سمبل قدرت باشد، و از دیگر سو قایق نماد ابزار حرکت، تحرک، پویایی تا از دریایی بگذرد. شمه ای از همان است که جهان امروز ما به تلاطم نشسته است. چالش سنت و مدرن با همه پیچیدگی های آن مگر نه امروز دستور کار رفتار و کار تمام روابط اجتماعی فرهنگی اقتصادی و سیاسی ما قرار گرفته است. از کانون ها ی کوچک مثل خانه،  تا اجتماع بزرگ در این برهه خاص تاریخی اگر چه مشروطیت نطفه گرفته تا به امروز شاید به پشتوانه همان شمشیر که هم پرسش و هم پاسخ اقتداریت بزرگ سالارگی ماست کش آمده است و ای بس که امروز ژرفای بیشتری هم به خود گرفته است ( دریا داشت بالا/ هی بالا تر می آمد) و آن قدر که احتمال غرق شدن هم هست از این رو شعر که خود از یک روحیه محافظه کارانه هم بهره ور است (و سهراب / دید امروز نمی تواند با دختر پشت دریا قدم بزند) سهراب یا همان فرزند پسر مگر غیر از با دختر هم می تواند قدم بزند تا جهان آینده خانواده آینده را بسازد. اما دختر نماد آینده، امیال، آینده و نیاز با همان ذهنیت مرد سالارانه اما قادر نیست امروز حداقل با این ذهنیت حاکم و اعمال قدرت فرهنگ مقتدر- قدم بزند و طرح خانه فردا را بریزد. پس ( نگاهی انداخت) آیا در پنجره روبرو چه می بینید؟! (به چشم های رستم) چشم مگر نه اینکه نماد دیدن، دیدنی ها، چراغ آن هم چراغ گذشته لابد برای روشنایی راه آینده . در واقع چشم پدر چرا که هنوز زود است فرزند راه را تا چاه تشخیص دهد. چرا که چشم پدر خود نگین دسته شمشیر اوست. از همین رو به لحن استیصال پسر توجه داده می شویم. (و گفت: باباجون) پسر باید یا اگر نه باید حداقل فعلاً برگردد به همان دوران کودکی. دوران صغر سن، طفولیت، نیازمند قیم، پدر ، بزرگ و شبان چه زیبا این استیصال و لحن غمبار و درد انگیز در سطر هویدا می شود (و گفت: باباجون) آیا به پدر روبرو می گوید ـ رستم یا به پدر درون خود پسری که قرار بود با دختر پشت دریاها قدم بزند یعنی زوج آینده، در واقع این پسر لابد پدر فرداست به هر حال لحن کودکانه ای که در این سطر می آید واگو کننده این وضعیت است. طبعاً با پدری در اتمسفر چنین فرهنگ، آن هم وقتی ذهن شعر از لایه محافظه کارانه ای برخوردار است. طبیعی است که راه چاره راه دلجویی پیشنهاد می کند. و در واقع آن لحن کودکانه بستری است برای این دلجویی (ناراحت نشو) که خود  اشاره ای کنایه ای می باشد سطر آغازین شعر ( رستم شمشیر کشید) اما هشیاری، زیرکی یا اصلاً با همه ذهنیت محافظه کارانه ای که جاجایی در این شعر خود به رخ می کشد اما چون عصر،‌دوره و جهان امروز دیگر همان جهان گذشته نیست هر چند امکانات اقتدار گرانه بزرگ سالاری هم باشد. اما بستر خرد پذیر درک حضور دیگری و جهانی که دور یا نزدیک باید به گفتگو بین انسانها بیانجامد، شعر هم در بر گرفته است از این رو شعر در نهایت هم بدنبال راه چاره سفر از جهان سنت به فضای نوین است (قایقی خواهم ساخت) می بینیم در این قطعه شعر محمد ذوالفقاری با بهره گیری از توان و پتانسیل واژگان، تدوین سطرها و پلان های جملگانی یک شعر زیبا می سازد و این همان توان و استعداد این شاعر است که پیش از این از آن صحبت رفت و می تواند در شعر امروز فضایی برای خود ایجاد کند البته با دوباره یا چند باره خوانی تجربه دیگران، پی بردن به قدرت ها و ضعف های خود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد