سه شعر از مجموعه شعر
« از ... تا ... نگاه هانی »
شبنامه
سطر اول که راه افتاد
افتاد
از خانه خارج و دیگر باز نخواهد گشت دید
صفحه که روی دستهای من
خارج از خیابانی شدم که مرا ورق می زد
و سطر اولم
روزهای پیش بر پیشانیاش خط خورده اند و خطا پس می دهند بود
روی دست های خیابان باد کردهام
از صفحه خارج می شوم
زنی را که در روزنامه گم کردهاند
در خانه پیدا میکنم
روزنامه شب می شود و تا
زن مچاله در دست های من
من
ورق می خورم
در دست هایی که زن هم گماش کرده است.
چارک
تاس می پراکنی که از جفت شش
شش جفت چشم چهار تا شوند میان این همه سفید و سیاه
و لابد گیس هایت لابه لای خانهای شانه
بعد با دو صفر
یکی طاسات کنند و بچرخانند میان چشم
و دیگری که خدمت کنی برای این همه زیر صفر
نمی ارزد که رخ دهی و بلرزی
جفت جفت چشم ها را
میان این همه سیاه و سفید بنشان
دست گیسهای بلندش بگیر و تو به توی خانهای شو
از شما چهار
یکی که نمیلرزد می ارزد.
جنوب شرجی
چشمهای تو را تمام نکردهام هنوز
دست هایت رو می شوند
پا به پای سر نخ های بی ته
انتهای هر دلیل بی سوال را تمام می شوم
به کفشهایی میرساندم نیامده به فرش
که جفت می کنند
و تو
دلیل شرجی جنوب
به غسل می کشانیام
بعد
با هر چه دست و روی شسته رو به من
پشت می کنی به آبروی من.
شهریور 1376