جمله گفتند ، این زمان در دورِ کار نیست خالی هیچ شهر ، از شهریار
چون بودی اقلیم ما را ، شاه نیست بیش از این بی شاه بودن ، راه نیست
یکدگر را شاید ار یاری کنیم پادشاهی را ، طلب کاری کنیم
زانک گر کشور بود ، بی پادشاه نظم و ترتیبی نماند در سپاه
و هدهد با تفصیل اشاره می کند که :
هست ما را پادشاهی بی کلاف در پس کوهی ، که هست آن کوهِ قاف
نام او سیمرغ و ، سلطان طیور او به ما نزدیک و ، ما زو دور ، دور
و خلاصه ی داستان را همه بیش و کم می دانند که پرندگان به پرواز در می آیند تا در بین راه هی کم و کم تر می گردند و در آخر سی مرغ می مانند و سیمرغ می مانند !
اما آنچه که از انجمن پرندگان عطار بیرون می آید و در نظرگاه تاریخ جلوه گری می کند ، سیر و سلوک و مرحله ی گذری است که یک تن واحد را می سازد به همت اراده ی بلند و همدلی و درایت بزرگی چون هدهد. اما آنچه تفاوت بین انجمن های ما و انجمن پرندگان است این است که کسی خود را به تنهایی سیمرغ می داند و باقی مرغان باید احتمالا بروند غاز بچرانند. انگار مثال شترمرغ است وقتی می خواهد که در خلق و آفرینش اوج بگیرد سنگ ممیزی و نظارت به زمینش می زند و هرگاه که حدیث حمایت مالی و معنوی می شود آقایان هنرمند را مستقل می دانند ! آیا در تعریف وظایف این ارگان متولی نیامده که حمایت و نظارت ؟ دیرگاهی است انگار اصل حمایت ، از یاد رفته یا از مجموعه وظایف روفته شده ، چرا که در یک سال اخیر در این استان به لحاظ مالی لااقل (البته به جز کنگره ی تصویب شده با بودجه های کلان) به هنرمندان این دیار مبلغی پرداخت نشده است. صحبت این طرف میز و آن طرف میز یا همان این ور جو و آن ور جو است که البته جو چون گذر عمر از کنار این میز و مقام می گذرد و حاصل کار می ماند و ما و کهنه دلقی ...
لازم به گفتن نیست که میز وفا نمی کند که اگر با وفا بود به تو نمی رسید. انسان به یاد حکایت جستجوی شتر بر بام ابراهیم ادهم می افتد و باقی قضایا ...
انتظار می رود آنان که خود را روشنفکر می دانند در این دنیای وانفسا کمترین امکان را برای اهل هنر و فرهنگ که همانا فضای ارائه اثر به جهان و محیط پیرامون می باشد فراهم سازند و گمان نرود که هنرمندان بچه ی زیادی هستند که باید چون «سگ ولگرد» با تیپایی دورشان ساخت. اینان آینه و درخشش و چهره یک شهراند و هرچه حضورشان پررنگ تر و امکانشان برای ارائه آثار در بین مردم بیشتر باشد جامعه بیشتر و بیشتر شاد و پر نشاط خواهد بود . شهر ما به نقاش ، نویسنده و شاعر بیشتر احتیاج دارد تا موتور دزد و چاقو کش و لمپن.
باید هنرمند را به عنوان روح آزاد جامعه نه مجیز گوی اهل میز بپذیریم. البته این پراکندگی و انفصال انجمن ها تنها به همین دلایل نیست. اما در همین عدم حمایت و اصل سرسخت و خشک نظارت ، خیلی ها را گوشه نشین ساخته و یکی از موارد مهمِ این مهم است . بحث خصوص سازی انجمن ها هم مطرح است که البته این بحث هم زیره به کرمان بردن است در این شرایط. فرض کنید که به انجمنی که سال ها زیر چتر اداره فرهنگ و ارشاد بوده بگویند که شما باید خصوصی شوید و خودتان خودتان را بسازید در همه ی موارد الا نظارت ، خب این پرواضح است که هنرمندی که می خواهد کار خلاقه انجام بدهد نمی آید در گرداب حاشیه خودش را غرق کند ، می رود و در خلوت خودش کار می کند و انجمن و گردهم بودن هم دیگر معنایی ندارد. فراموش نکنیم که برای خصوصی سازی ، سازه هایی لازم است که در صورت فراهم آمدن آنها تازه می توان به زیرساخت های خصوصی سازی امیدوار بود.
مشکلی که در این شهر علاوه بر مشکلات سایر شهر و استان ها وجود دارد مشکل مضاعف فرهنگسرا است. این که هنوز در تعریف درست فرهنگسرا و انجمن ها شک و شبهه وجود دارد یا اگر این شبهه برطرف شده حرکتی در جهت فراهم آوردن مکانی برای هر انجمن صورت نمی گیرد. این مشکل البته به سال های قبل باز می گردد تا برسد به فرهنگسرای راکد طوبا !
آنان که روشنفکر هستند بهتراست بدانند که اسباب فکر ، روشن گری و فاش ساختن نکات مبهم سیستم چرخشی هنر و اداره آن و راه حلی بر این معضل بلاتکلیفی هنرمندان نیز هست.اساسنامه انجمن ها مانند رودِ باز است و آرد بیز ، هر سوراخش را که بگیری سوراخ دیگری دارد ، مگر اینکه دوباره یک بازنگری جدی در جهت واگذاری بازوهای اجرایی به خود انجمن ها صورت بگیرد ، البته در عمل نه حرف !
البته از طرفی که به بحث مجمع مرغان بر می گردد هم اگر اشاره ای بکنیم حرکت و یا در واقع سکون و سکوت بعضی هنرمندان به مانند اعتذار بوتیمار در مجمع پرندگان می ماند که گفت :
پس در آمد زود بوتیمار پیش گفت ، ای مرغان ، من و تیمار خویش
بر لب دریاست ، خوشتر جای من نشنود هرگز کسی آوای من
از کم آزاری من هرگز دمی کس نیازارد ز من ، در عالمی
بر لب دریا نشستم دردمند دایماً اندوهگین و ، مستمند
ز آرزوی ِ آب ، دل پر خون کنم چون دریغ آید به خویشم ، چون کنم
و ... راه حل ، گوشه نشینی و خون دل خوردن و خود را به دیوار کوبیدن نیست راه حل بوتیمار بودن نیست. در شرایطی که جامعه جوان ایران بیش از هر چیز به نشاط و وفاق نیاز دارد و شناخت ، اگر هنرمند به این جمع عظیم ، امید و حرکت تزریق نکند پس چه کند بنشیند در گوشه ی عزلت چون بویتمار عطار ناله کند ، وامصیبتا به این اهل هنر.
حرکت در جهت آرمانِ انسان سازی و انسان گرایی با اراده آهنین ، ما را به سی مرغ سیمرغ شده تبدیل می کند اگر روزی به صداهای یکدیگر گوش فرا دهیم. راه حل مسئله این نیست که آب را گل کنیم که نداند نهنگ است بلکه اگر ده نهنگ سر برآرد به قول مولوی « نهنگی هم برآرد سر/ خورد آب این دریا را/ شود دریای بی پایان چون هامون » پس این نهنگانند که راه اقیانوس را پیدا خواهند کرد و سرد صلح و آزادی در جهان پراکنده می سازند.
خلاصه درست که هنرمند باید اول متکی به اراده و دانش و شعور خویش باشد و بعد حرکت صنفی و پشتوانه هم قلم هایش در هر نحله ی هنری ، اما نباید نادیده گرفت که کار اصلی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ، اول فرهنگ سازی و ایجاد بستر مناسب برای فرهنگ است ، تا ارشاد و نظارت و یا ممیزی ! البته از آنجا که به قول شهید مختاری در درون هر کسی یک شبان است که به خود اجازه می دهد چوبدست اش را بر سر رمه اش بکوبد ، مشکلاتی از قبیل تک صدایی عادی می نماید. اما حداقل از اهل هنر انتظار می رود که با افکار و آرا همچون رمه برخورد نکنند. در این راستا داماهی از تمامی کسانی که می توانند پیرامون باروری و بهره وری بهتر در زمینه هنر و فرهنگ مطلبی یا سخنی داشته باشند دعوت می کند دست به قلم ببرند و راهکارهای خود را ارائه کنند و سخن بگویند چرا که با گفتگو و دیالوگ می توان از عقده گرایی و عقب سر دیگران حرف زدن جلوگیری کرد و به قول شریعتی شهید :
خدایا به من ایمان مطلق بخش تا در این جهان عصیان مطلق باشم
باشد که باشیم